جمعه، مهر ۰۲، ۱۳۸۹

چگونه بر مساحت کشور خود بیفزائیم؟

اول خبر رو بخوانید:
وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، دانش جغرافیا را دانش مهمی خواند و گفت: "با دقت در مسائل جغرافیایی، دستاوردهای بسیار خوبی خواهیم داشت." سردار سرتیپ احمد وحیدی در مراسم افتتاح و رونمایی از چهار طرح مهم جغرافیایی افزود: "وسعت ایران بیش از یک میلیون و 800 هزار کیلومتر مربع است!" وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، شناخت مسائل جغرافیایی را بسیار مهم خواند و گفت: "مراجعه به جغرافیا و برداشت از آن مسأله مهمی است."
سردار وحیدی در تشریح طرح های افتتاحی گفت: "نقشه جهان با مرکزیت زمانی مکه مکرمه از طرح‌های بسیار مهمی است که پس از یک سال تلاش و کار فراوان در سازمان جغرافیایی وزارت دفاع، به ثمر نشست و ما امروز شاهد رونمایی از این نقشه هستیم."
وی گفت: "در این نقشه، نصف النهار مبدأ که به عنوان مبدأ زمانی محاسبات کشورها مورد استناد قرار می‌گیرد، از خانه کعبه، به عنوان مرکز عالم هستی عبور داده شده است و این نقشه می‌تواند در توجه هرچه بیشتر جهان به اهمیت و جایگاه کعبه، به عنوان کانون مهم مورد اهتمام جهان اسلام مؤثر باشد."
وی نقشه نصف النهار را با مبدأیت مکه در همسویی هرچه بیشتر ملل اسلامی مؤثر دانست و افزود: "اعلام نصف النهار مکه در مقابل نصف النهار گرینویچ که از طرف یک انگلیسی در سال 1884 مطرح شده بود، موجب همگرایی جهان اسلام خواهد شد."
خبر رو خواندین؟
منبع خبر هم پایگاه اطلاع رسانی دولت بود. جناب وزیر کلاً در سخنانش به جز سوتی چیزی نداره ولی نکته اینجاست که ایشون در دفاع از اظهار نظر نادرستش درباره مساحت ایران و در برنامه زنده بخش کارشناسی بعد از خبر ساعت 22:30 شبکه 2 و در گفتگو با حیدری مجری برنامه تأکید کرد که یک میلیون ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتر مربع غلطه و یک میلیون و هشتصد هزار کیلومتر مربع درسته! حیدری در پاسخ گفت:" من یک بار این رقم رو از آقای ا.ن شنیدم و فکر کردم اشتباهِ عددی است!" که جناب وزیر گفت: "وقتی رئیس جمهور عنوان کردند باعث شد ما پیگیری کنیم و متوجه شدیم حق با رئیس جمهور است و ایران یک میلیون و هشتصد هزار کیلومتر مربع است!".
در واقع من نمی‌دونم که ایشون چطوری پیگیری کردن و باز هم نمی‌دونم که چطوری در پیگیری‌ها به این نتیجه رسیدن که وسعت ایران صد و پنجاه و دوهزار کیلومتر مربع بیشتر شده! گمانه‌ زنی‌ها در مورد این اسهال نظر همچنان ادامه داره ولی به نظر من از دو حالت خارج نیست:
یکی این که جناب ا.ن اینقدر به نیویورک رفت و آمد داشته که دیگه نیویورک رو خونه خودش می‌دونه و هنگام محاسبه مساحت ایران، مساحت نیویورک رو هم میندازه سرش! به قول این فرنگیا: I heart NY
یک حالت دیگه هم که همه از قبل باهاش آشنا هستن اینه که ایشون که رو همه تپه‌ها گل کاری داره، حالا احتمالاً یه جاهایی اینقدر زیاد بوده که سرریز کرده و ریخته دریای خزر و خلیج فارس و به این ترتیب به مساحت ایران اضافه شده!
حالا برگردیم به اسهال نظر وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در مورد نصف النهار مبدأ و انتقالش از گرینویچ به مکه. اولاً که ایشون ذرت پرت کرده و گفته یک انگلیسی در سال 1884 این نظریه رو مطرح کرده. جالب اینجاست که نظریه ثبت زمان به شیوه امروزی برای اولین بار در قرن هفدهم (حدود 1675 میلادی) توسط یک فرانسوی به چالرز دوم پادشاه بریتانیا پیشنهاد شده بود و دلیل این که گرینویچ، به عنوان مبدأ نصف انهار انتخاب شده، این بوده رصد خانه پادشاهی انگلیسی که تأمین کننده هزینه این تحقیقات بوده، در گرینویچ قرار داشته. ادعای احمد وحیدی برای انتقال مبدأ به مکه، مثل این می‌مونه که مثلاً بازی‌های المپیک 2012 لندن، که با هزینه کشور انگلیس برگزار خواهد شد، به وقت عربستان برگزار بشه!
×××
خبر دیگه‌ای که بد نیست به اون اشاره بشه اینه که "شورای فرهنگ عمومی کشور"، روز گفتگوی تمدن‌ها (سه‌شنبه ۳۰ شهریور) را از تقویم رسمی کشور حذف کرد. دلیل نام‌گذاری این روز به نام گفتگوی تمدن‌ها بر می‌گردد به موضوع پیشنهاد محمد خاتمی به سازمان ملل متحد برای نام‌گذاری سال 2001 به نام سال گفتگوی تمدن‌ها. منصور واعظی دبیر این شورا دلیل حذف مناسبت "گفتگوی تمدن‌ها" را منقضی شدن زمان این مناسبت و نداشتن متولی خاصی" برای آن عنوان کرد!
البته احتمالاً جناب دبیر شورا فراموش کرده‌اند که کلاً در حال حاضر کشوری در دنیا پیدا نمی‌شود که حاضر به گفتگو با ایران مدل ا.ن باشد! و به همین دلیل روز گفتگوی تمدن‌ها از تقویم رسمی کشور حذف شده است!

پنجشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۹

بدون عنوان

این روزها متأسفانه بار دیگر شاهد تکرار نام ایران در صدر اخبار منفی دنیا هستیم، اما نه برای انرژی (سلاح؟) هسته‌ای، بلکه برای داستان دنباله‌دار سنگسار "سکینه محمدی آشتیانی" و تبعات سیاسی آن. (ماجرای حکم سنگسار "سکینه محمدی" را می‌توانید در انتهای این نوشته بخوانید.)

در ماجرای حکم سنگسار "سکینه محمدی" افراد ایرانی و غیر ایرانی بسیاری به دفاع از وی پرداختند که شاید جالب‌ترین آنها پیشنهاد رئیس جمهور برزیل برای پذیرش "سکینه محمدی" به عنوان پناهده در کشورش باشد. این پیشنهاد از این جهت جالب توجه است که ایران و برزیل این روزها روابط نزدیکی با هم دارند و این اقدام رئیس جمهور برزیل عیله حکومت اسلامی ایران بسیار دور از انتظار بود. اما تازه‌ترین و شاید جنجالی‌ترین حاشیه این حکم، دفاع کارلا برونی (همسر نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه) از "سکینه محمدی" است که با واکنش روزنامه کیهان ابعاد وسیعی پیدا کرده. به همین دلیل دوباره اخبار این حکم و ادعای گستاخانه کیهان در مورد مستحق سنگسار بودن کارلا برونی، به اخبار اول سایت‌ها و روزنامه‌ها تبدیل شده.

خوب به تبع این اخبار، بنده هم از ترکش‌های خوشه‌وار این انفجار خبری بی‌نصیب نموندم و چپ و راست باید در مورد قوانین سنگسار در ایران به همکارانم اطلاعات بدم. در واقع من خودم هم اطلاع چندانی از قوانین سنگسار نداشتم و این سوال‌ها باعث شد که کمی در مورد این حکم وحشیانه تحقیق کنم.

سنگسار اولین بار در یونان باستان دیده شده و بعد از آن در بعضی ادیان (به ویژه یهودیت، مسیحیت و اسلام) به عنوان جزای مرگ همراه با شکنجه پدیدار گشته. ولی نکته جالب اینجاست که بر خلاف دنیای کنونی که سنگسار را آمیخته با اسلام می‌شناسد، سنگسار در واقع پیش از اسلام در یهودیت وجود داشته. بنابر نظر خاخام‌های محقق یهودی، هفده گناه (؟؟) در یهودیت مستوجب حکم سنگسار می‌شود: رابطه جنسی یک مرد با موجود زنده‌ای غیر از انسان، رابطه جنسی یک زن با موجود زنده‌ای غیر از انسان، انکار خدا و یگانگی‌اش، رابطه جنسی با دختری دم بخت، رابطه جنسی با عروس یا با دختر خوانده، رابطه جنسی با مادر، رابطه جنسی با مادر خوانده، نفرین کردن پدر یا مادر، بت پرستی، تشویق یک نفر به بت پرستی، سوق دادن یک جامعه به سمت بت پرستی، جادوگری، قربانی کردن فرزند، رابطه جنسی با بچه، عصیان‌گری علیه پدر و مادر، کار کردن در روز شنبه و سوء استفاده از قدرتی فرا انسانی.

در اسلام داشتن رابطه جنسی خارج از تأهل منجر به سنگسار می‌شود. شش کشور مسلمان در حال حاضر از مجازات سنگسار استفاده می‌کنند. افغانستان، عربستان سعودی، سومالی، نیجریه، سودان و ایران؛ که در ایران بر خلاف پنج کشور دیگر، حکم داشتن رابطه جنسی فردی متأهل با فرد دیگر سنگسار است. این قانون از سال 1362 در ایران به اجرا در آمده و بعد از چند سال اول موردی از سنگسار در ایران ثبت نشده تا اینکه دوباره از سال 1385 و بعد از روی کار آمدن ا.ن، حکم سنگسار دوباره در ایران اجرا شده است.
در افغانستان و در میان طوایف سنگسار گاه گاه دیده شده است. بعد از روی کار آمدن طالبان، سنگسار به قوانین مجازات اسلامی افغانستان اضافه شده و آخرین مورد اجرا شده سنگسار مربوط به کمتر یک ماه گذشته (24 مرداد 1389) می‌باشد.
در عربستان و سودان سنگسار هم به صورت قانونی و هم غیر قانونی اعمال می‌شود.
در سومالی و در دو سال پیاپی (1387 و 1388) دوبار سنگسار اجرا شد که مورد اول آن برای دختری سیزده ساله بود که توسط چند نفر مورد تجاوز قرار گرفته بود، اما به جای متجاوزان، آن دختر را در یک استادیوم فوتبال در حضور هزار نفر، تا گردن در زمین خاک کردند و سنگسار را اجرا کردند. این در حالی است که بر طبق قوانین اسلامی (؟؟) فرد سنگسار شونده باید تا کمر در زمین دفن شود و اگر بتواند زنده از گودال بیرون بیاید، سنگسار ادامه نخواهد یافت. (مطمئن نیستم)
در نیجریه و از سال 1379 تاکنون که قوانین مجازات اسلامی حاکم شده است، بیش از دوازده نفر به سنگسار محکوم شده‌اند، ولی هیچکدام به مرحله اجرا نرسیده است.

×××
پاورقی: "سکینه محمدی آشتیانی" حدود سه سال و نیم قبل (اردیبهشت 1385) در دادگاه (!!) جزایی شهرستان "اسکو" متهم (؟؟) به داشتن رابطه جنسی با دو مرد دیگر شده بود. حکم او در ابتدا 99 ضربه شلاق بود، اما در شهریور 1385 و در پی بررسی علت قتل فردی (احتمالاً همسر "سکینه محمدی آشتیانی")، این دو پرونده با هم مرز مشترک پیدا می‌کند و قاضی (؟؟) پرونده قتل، "سکینه محمدی" را بدون داشتن شرایط اثبات زنا، به زنای محصنه متهم کرده و حکم سنگسار او را با استناد به علم قاضی بر زنای او صادر می‌کند.

چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۹

من کجا گم کرده‌ام آواز باران را؟

می‌دونی نوشتن درست مثل ورزش کردنه. یا مثل نواختن موسیقی. هر چه بیشتر بنویسی بیشتر به نوشتن عادت می‌کنی و هر چی بیشتر از نوشتن پرهیز کنی، بازگشت سخت‌تری داری. اینو نگفتم که بهونه بتراشم برای فرار از نوشتن. اینو نوشتم که به خودم یاد آوری کنم که این روزها نه می‌نویسم، نه ورزش می‌کنم و نه ساز می‌زنم!

داستان پسر خاله عیسی اینا

دوشنبه صبح که اومدم سر کار دیدم رئیسم، که از شدت متدین بودن یه چیزی تو مایه‌های پسر خاله عیسی می‌مونه، یه ایمیل زده به این مضمون که پدر بنده بعد از مدتی کوتاه نبرد با سرطان امروز صبح مغلوب شد و به همین دلیل من از امروز تا روز مراسم تدفین نامنظم میام سر کار. اولش که ایمیل رو دیدم بدنم یخ کرد. خیلی براش ناراحت شدم و دلم براش سوخت. از یکی از همکارام پرسیدم: "شما اینجا رسم دارین که تسلیت بگین؟". گفت: "آره". آخه می‌دونین در پنج سال گذشته فقط یک مورد پیش اومده بود که یکی از بستگان نزدیک استرالیایی‌هایی که باهوش ارتباط داشتم فوت کنه. بنابراین چندان تجربه‌ای برای برخورد با این موضوع نداشتم. به هر حال خودم رو آماده کرده بودم که قبل از رفتن جناب رئیس برای پاچه خواری هم که شده تسلیت بگم. ایمیل رو ساعت 9:30 صبح فرستاده بود و بلافاصله به جلسه‌ای رفته بود که به نظر نمی‌اومد که بشه پیچوندش. بعد از حدود 2 ساعت که از جلسه اومد بیرون، همون همکارم که در مورد تسلیت با هم صحبت کرده بودیم، پیش دستی کرد و تسلیت گفت و ادامه داد: "که اگر کاری از دست من بر میاد بگو". در همین حین من هم صورتم رو به سمت جناب رئیس برگردانده بودم که دیدم با خنده و شوخی گفت: "نه کاری نیست ولی حالا که خودت پیشنهاد کردی، اگر می‌شه کمک مالی بکن که پدرم رو دفن کنم!". بعد هم با همون خنده راهی جلسه بعدی شد. من هاج و واج به همکارم نگاه می‌کردم. همکارم البته کمتر متعجب بود. ازش پرسیدم: "فلانی موضوع چیه؟ من نگرفتم!". گفت: "منم خیلی خوب متوجه نشدم. ولی همش بستگی به این داره که چقدر با پدرش نزدیک بوده".
خلاصه من از تعجب کله پا شده بودم! چناب رئیس دوشنبه رو کامل سر کار بود و فرداش هم نه تنها اومد سر کار، بلکه پیراهن سورمه‌ای روز قبلش رو با پیراهن سفید و کراوات طلایی عوض کرده بود! دیگه طاقت نیاوردم. بعد از ظهر که باهاش توی جلسه بودم، بهش گفتم: "من واقعاً از برخورد تو با موضوع فوت پدرت متعجب شدم. یعنی واقعاً تحسین می‌کنم که چقدر زود تونستی بر احساساتت غلبه کنی و به زندگی عادی برگردی". دیدم دوباره با خنده گفت: "همین که مثل زرتشتی‌ها جنازه‌اش رو روی زمین نمی‌ذارم تا کرکس‌ها بخورنش خودش خیلیه!" (ظاهراً اینجا یه بار یه برنامه نشون داده بوده که زرتشتی‌های یزد، جنازه‌هاشون رو می‌ذارن در معرض دید کرکس‌ها تا بخورنشون!!!). بعد هم ادامه داد که: "اگر به آخرت اعتقاد داشته باشی، پذیرش مرگ برات ساده می‌شه و می‌دونی که کسی که می‌میره، نمی‌میره و تازه ابدی می‌شه!". بعد از شنیدن نصایحش، دلم می‌خواست با سر برم تو دماغش! بهش یه لبخند زدم و گفتم: "حدس می‌زدم عکس العملت ناشی از اعتقادات باشه!".