چهارشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۷

در گلستانه چه بوی علفی می‌آید

گفتم: بد جوری تو فکر برگشتنم
گفت: آشنا ماشنا سراغ مراغ نداری ما رو بیاره اونجا؟
گفتم: از زندگی ماشینی اینجا خسته شدم دیگه
گفت: زندگی؟
گفتم: حالم از خنده‌های مصنوعی فروشنده‌های اینجا بهم می‌خوره؟
گفت: مدت‌هاست وقتی سلام می‌کنم، انتظار جواب ندارم!
گفتم: اینجا اگه ماشین نداشته باشی هیچ جا نمی‌تونی بری
گفت: اینجا اگه ماشین هم داشته باشی هیچ جا نمی‌تونی بری
گفتم: اینجا کسی با کسی ازدواج نمی‌کنه
گفت: اینجا با یه قاب عکس ازدواج می‌کنن که بیان اونجا!
گفتم: کشور به این پیشرفتگی یه مترو زیرزمینی توش نیست!
گفت: مترو نگو، بگو قوطی ساردین!
گفتم: تفریح جوونای اینجا کلابینگ و آهنگ‌های گوش خراشه
گفت: آخر هفته بعد از نماز جمعه، پایه‌ای بریم استادیوم هوار بکشیم؟
×××
دیم نه بابا انگاری اصلاً تو باغ نیست، خواستم برم پی کار خودم که گفت: اینجا جمعه غروباش خیلی گهه، دل آدم می‌گیره
گفتم: اینجا همه غروباش گهه و دلگیر!
گفت: خسته شدم از بس فک و فامیل رو توی ختم و عزا دیدم
گفتم: دیدشون سلام برسون و بگو خیلی دلم براشون تنگ شده
گفت: اینجا ازدواج هم که می‌کنی مستقل نیستی!
گفتم: زندگی مستقل اینجا خیلی‌هارو هوایی کرد.
گفت: یه روزنامه سیاسی اصلاح طلبه دیگه هم لغو امتیاز شد
گفتم: اینجا روزنامه سیاسی اصلاً نداره!
گفت: رفیقم بهم نارو زد!
گفتم: رفیق؟
گفت: اینجا پر دختر فراری نوجوون شده!
گفتم: اینجا نوجوونا همه زنن!
گفت: اینجا همه فلانشون تو کاره و فکرشون تو بهمان
گفتم: ایرانی هر جا باشه همینه!

دوشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۷

گیرستون پنجم

اول؛ حالم از شنیدن نام نیروی انتظامی بهم می‌خورد!
رئيس پليس امنيت اخلاقی و مبارزه با مفاسد اجتماعی نيروی انتظامی اعلام كرد: "برخورد با متخلفان اينترنتی در دستور برنامه آينده ناجا قرار دارد و با متخلفان وبلاگ‌‏ها كه اقدام به انتشار مضامين ممنوع می‌‌‏كنند به شدت برخورد قانونی می‌‌‏كنيم".
البته ایشان مشخص نکردند که ممنوع از دید چه کسی و براساس چه قانونی؟ ظاهراً رئیس پلیس خود را صاحب این تکنولوژی آمریکایی می‌داند که در اختیار همه مردم دنیا قرار گرفته است! و گرنه، فضای اینترنت (به خصوص وبلاگ) یک فضای شخصی است که توسط مؤسسه‌های متفاوتی در اختیار عموم مردم قرار می‌گیرد و تابع قانون هیچ مملکتی هم نیست.
احمد روزبهانی، با اشاره به فعاليت سايت‌‏های اينترنتی گوناگون به ايلنا، اظهار كرد: "سايت‌‏های ممنوعه شناسايی شده‌اند، ‌‏ استفاده غيرمجاز از سايت‌‏ها در حوزه كاری ماست‌ ‏و دستگيری هم داشته‌‏ايم و به مقامات قضايی هم معرفی شده‌‏اند".
خوب از تهدیدهای سنگین جناب رئیس پلیس اینچنین برداشت می‌شود که استفاده غیر مجاز از سایت‌ها، در حوزه کاری پلیس امنیت اخلاقی و مبارزه با مفاسد اجتماعی نیروی انتظامی است! البته جناب رئیس پلیس، خیلی هم پرت و پلا نگفته! چرا که این روزها اساساً استفاده غیر مجاز از هر آنچه به امانت در اختیار نیروی انتظامی است، بزرگترین ویژگی نیروی انتظامی است! استفاده از زور چماق برای چادری کردن خانم‌ها! استفاده از مصونیت حقوقی برای کتک زدن جوانان به جرم جوانی و ...
شاید به همین دلیل است که بعد از سه سال و نیم زندگی خارج از ایران و دیدن برخورد بسیار متفاوت پلیس استرالیا با مردم، هنوز هم اولین احساسم پس از دیدن یک پلیس، احساس انزجار است. زندگی در کشوری آرام و آزاد، به من آموخت که بهتر است از واژه "تنفر" زیاد استفاده نکنم و بسیاری از عبارت‌های "من متنفرم" خودم را با واژه‌‌هایی متین‌تر جایگزین کردم. اما با تمام این تفاسیر و با تمام وجود اعلام می‌کنم که من از نیروی انتظامی ایران متنفرم.

دوم؛ خدایا مواظب خودت باش!
خوب به سلامتی خاتمی هم آمد. اما این که آمدنش بهر چه بود؟ خودش می‌داند و بس! خاتمی وقتی که یازده سال پیش آمد، یازده سال جوان‌تر (و به عبارتی جسورتر) بود و دوران مسند نشینی‌اش هم بلافاصله پس از دوران هاشمی رفسنجانی بود که اگر روشنفکرترین روحانی سیاسی ایران نباشد، یکی از روشنفکرترین‌هاست! به عبارت دیگر بستر برای روندی که به غلط اصلاحات نامیده می‌شد، فراهم بود و یا لااقل فراهم‌تر از دوره کنونی. اما در دوران هشت ساله ریاست جمهوری خاتمی، همه جور شخصیت مثبت در او دیده شد به جز وعده به قول‌هایش. قول‌هایی که پس از روی کار آمدن احمدی‌نژاد کلاً نابود شد و مانند یک مجموعه بزرگ از عقده‌های نافرجام درون جمعیت حامی خاتمی رسوب کرد. حالا این بار پس از 11 سال (و تا زمان انتخابات 12 سال) خاتمی اعلام کرده که خواهد آمد و در اولین ابراز نظرش گفته: "حضورم جا را برای هيچكس تنگ نمی‌‌كند!". یعنی یه چیزی تو مایه‌‌های بفرما زدن به همه مخالفانش!

سوم؛ عباس آقا، "شرع" رو ببر رو چال
خوب چه چیزی بهتر از این که بعد از تعدیل در نابرابرهای موجود در قانون ارث میان زن و مرد، مجلس هفتم در حال برداشتن یک قدم مثبت دیگر است و آن برابری دیه زن و مرد است. هر چند که مخالفان این برابری، طبق معمول سپر شرعیت را مقابل این طرح گرفته‌اند و می‌گویند: "برابری دیه زن و مرد خلاف شرع است"، اما همین که کسانی مثل هاشمی رفسنجانی (این بار دوم است که امروز اسم هاشمی را می‌برم!)، پشتیبان این طرح هستند، جای امیدواری دارد. ضمن این که اگر برابری زن و مرد به عقیده بعضی‌ها خلاف شرع است، آن بعضی‌ها یا شرعشان می‌لنگد و یا شعورشان!

چهارم؛ امان از این خسّت انگلیسی
وین رونی رو می‌شناسید؟ فوتبالیست 23 ساله انگلیسی که عضو باشگاه منچستر یونایتد است. دستمزد هفتگی او برای بازی در باشگاه 90000£ است. یعنی دستمزدی معادل 129150000 تومان در هفته (تعجب نکنید، یکصد و بیست و نه میلیارد و یکصد پنجاه میلیون تومان در هفته). رونی در حال حاضر یک قصر در روستایی واقع در Prestbury در منطقه Cheshire انگلیس دارد به ارزش 4250000£ و یک ملک دیگر در آمریکا و در Port Charlotte, Florida. علاوه بر این، وین رونی قراردادهایی با ارقام سرسام آور با شرکت‌های مختلف دارد. شرکت‌هایی نظیر: Nike, Nokia, Ford, Asda, Coca-Cola و قرارداد در چهار ورژن از Electronic Arts’ FIFA Series (از سال 2005 تا 2008). به همه این‌ها 5000000£ دیگر هم اضافه کنید بابت قرارداد بستن با یک نویسنده، صرفاً برای چاپ خاطرات رونی؛ که البته این رقم جدا از سود ناشی از فروش کتاب است. همه این اعداد نجومی رو اینجا آوردم تا برسم به این نکته:
وین رونی در یک رستوران در شهر منچستر، برای غذایی که 55.6£ صورت حسابش می‌شده است، کوپن تخفیف 50% استفاده کرده و به عبارتی 27.8£ پرداخته است! یعنی با این تخفیف، رقمی معادل یک دقیقه حقوق هفتگی‌اش اندوخته است!

سه‌شنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۷

شیر بیسکوئیت نمی‌خوای؟

نمی‌دونی چه حال‌گیری عظیمیه، وقتی که اومدی واسه خودت و با خیال راحت در این توالت مردونه‌های بی در و پیکر کارتو می‌کنی، بعد احساس کنی یکی اومده کنارت و اونم دست به کار شد. بیشتر که دقت می‌کنی، رنگ پیراهنش برات آشناتر می‌‍شه یه دفعه متوجه می‌شی که رئیسته!
×××
تازه اگر اینو بدونی، اینو که نمی‌دونی! تمام برنامه روز تعطیلت رو برای دیدن فینال تنیس اوپن استرالیا تنظیم می‌کنی و بعدش، نیم ساعت اولشو نمی‌بینی و یک ساعت آخرش رو هم خوابت می‌بره و بعد از 3 ساعت با گردن درد پا می‌شی که بری سر جات بخوابی!
×××
ولی به جاش این خیلی حال می‌ده که نه فقط یک روز، بلکه تمام هفته رو برای دیدن یک فوتبال زنده که 2 تا 4 بامداد دوشنبه قراره برگزار بشه، برنامه ریزی کنی. اونوقت در هنگام بازی یهو از خواب بپری و ببینی که ساعت سه و 45 دقیقه بامداد دوشنبه است و تو یادت رفته پاشی بازی رو ببینی. کور مال کور مال می‌ری به سمت دم و دستگاه‌های روی میز و انگشت پات می‌خوره به پایه‌ی میز و بعدش اشتباهی کولر رو روشن می‌کنی و بعدش عوضی دستگاه دی وی دی رو تا این که بالاخره با عصبانیت ماهواره رو می‌گیری و می‌بینی که دقیقه 85 بازیه و نتیجه هم صفر صفر! نه هنوز اون قدر جای خوشحالی نداره، چون تیم محبوبت در زمین خودش داره 2 امتیاز مهم رو از دست می‌ده! ولی وقتی حال می‌کنی که می‌بینی بازیکنی که 4 ماه و نیمه برای تیمت گل نزده یهو در دقیقه 89 و 91، دو تا گل می‌زنه و تو از شوق تا صبح هی خواب استیون جرارد و فرناندو تورس رو می‌بینی!
×××
نمی‌دونی چقدر خنده‌داره که ببینی یکی از احمقانه‌ترین فیلم‌هایی که در عمرت دیدی و هیچ جوری هم نمی‌تونی با واقعیت تطابقش بدی، نامزد بیشترین جایزه اسکار می‌شه! یعنی یه جورایی حاضری بری وایسی بغل همون رئیست دو ساعت ایستاده فلان کنی و به جاش مراسم اسکار امسال رو نبینی!
×××
گفتم اسکار یاد یه چیزی افتادم، به نظرم باید یک جایزه به جایزه‌های اسکار اضافه کنند و اسمش رو بذارند، "اسکار بهترین هنرپیشه‌ی در ماشین فاکیده شده" و هر سال هم جایزه رو با پست سفارشی بفرستند در خونه کیت وینسلت که از تایتانیک تا الان ماشینو که می‌بینه آمپرش می‌ره بالا و ...
×××
داشتم فکر می‌کردم به قول گوگوش: اگه می‌شد چی می‌شد، یه جایی پیدا می‌شد، که هم ایران بود و هم نبود! یعنی اون چیزایی که از ایران دوست داری توش بود و اون چیزایی هم که ازش دوست نداری توش نبود! تو همین فکرا بودم که یکی بهم گفت: شیر بیسکوئیت نمی‌خوای؟
×××
من که کلاً از وقتی از ایران اومدم راه خونه‌ام رو گم کردم! ولی در همین گم شدگی هم باز گم شدم! از بس در این چند سال خونه عوض کردم که می‌تونم به خودم لقب مرد عشایری قرن بیست و یکم رو بدم!
×××
نمی‌دونی چه ضد حال خفنیه وقتی که در گرمای تابستون، اتوبوس رو در ایستگاه ببینی و به ساعتت نگاه کنی و به خودت بگی هنوز 2 دقیقه مونده که راه بیفته، ولی با این حال ضمیر ایرانی درونت بهت بگه بدو پسر، یهو دیدی زودتر رفت! و شروع کنی به دویدن با کفش مردونه و پیراهن آستین بلند و شلوار پارچه‌ای و کیفی پر از اسناد و مدارک زندگیت (رجوع شود به همان ضمیر ایرانی)! خوشحالی از این که کمتر 20 متر مونده ولی یه دفعه می‌بینی در اتوبوس بسته شد و راهنمای اتوبوس هم شروع به چشمک زدن کرد و تو موندی و یه ایستگاه متروک و یه پنج سیری عرق بدن و چند تا فحش با صدای بلند و به زبون فارسی نثار راننده نامحترم اتوبوس!
×××
وقتی با تمام وجودت می‌گی Life Sucks و مخاطب حرفت ازت می‌پرسه: اِاِاِ ... دوری چند؟ دلت می‌خواد بهش بگی بابا بده خودم می‌خورم! تو فقط دستت رو از روی زنگ بردار!

یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۷

در میدان‌ها همیشه حق با ماشینی است که در دایره داخلی میدان در حرکت است

چند وقت پیش از طرف شرکت به دوره آموزشی یک روزه‌ای دعوت شدم به نام Defensive Driving. خوب احتمالاً شما هم مثل من از شنیدن این نام خیلی متوجه آنچه که قرار بود در این دوره آموزش داده بشه، نشدین. اما این دوره آموزشی به قدری مفید و لازم بود که تصمیم گرفتم اینجا هم تا حدی که ممکن است راجع به این دوره بنویسم.

خوب شاید تنها دو دقیقه کافی بود تا متوجه بشم موضوع Defensive Driving چیه! آموزش با یک مقدمه شفاهی آغاز شد و در همان ابتدا، مربی‌ها آمار علل مرگ در استرالیا رو ارائه کردند:


خودکشی: 32.6 درصد، تصادف‌های رانندگی: 25.6 درصد، سقوط از بلندی 12.9 درصد، ...


خوب موضوع تا حدودی روشن شده بود! بعد از ارائه برخی آمار تکان دهنده راجع به خسارت‌های جانی و مالی ناشی از تصادف، یکی از مربی‌ها سوال ساده‌ای از همه شرکت‌کننده‌ها (15 نفر) کرد، مبنی بر این که آخرین بار کی عاج و باد لاستیک‌های ماشینتون رو چک کردین؟ و البته کسی جوابی نداشت! برای روشن‌تر شدن موضوع بد نیست بدانیم که اگر با لاستیک‌های نو در سرعت 100 کیلومتر بر ساعت در سطح خیس حرکت کنیم، 79 درصد سطح لاستیک با سطح جاده در تماس خواهد بود و این درصد برای یک لاستیک کهنه به 11 درصد کاش می‌یابد! یعنی یه جورایی پرواز می‌کنید!


بعد از توضیحات شفاهی، نوبت آموزش‌های عملی فرا رسیده بود. اولین بخش این بود که هر شرکت کننده باید با اتومبیل خود و با سرعت تعیین شده توسط مربی از بین مخروط‌های رانندگی عبور کنه. خوب سرعت آغازین 40 کیلومتر بر ساعت بود و وقتی که راننده به مخروط‌ها می‌رسید، مربی که در فاصله‌ای دور ایستاده بود با اشاره دست نشان می‌داد که راننده باید از سمت چپ مخروط‌ها عبور کند و یا سمت راست. در واقع این یک نوع تمرین بود برای مواقعی که در جاده مانعی به طور ناگهانی مقابل دید راننده ایجاد می‌شود و چون ماشین‌ها پشت سر هم در حال حرکت هستند، امکان ترمز کردن برای راننده نیست و باید با تصمیم گیری به موقع و دست فرمان خوب از مهلکه نجات پیدا کند. هر چند که این تمرین برای ما ایرانی‌ها که عادت به رانندگی در اتوبان‌های کشورمان را داریم، چندان سخت نبود، اما آموختن اینکه حتی 5 کیلومتر در ساعت سریع‌تر رفتن چقدر باعث سختی در این مواقع می‌شود، بسیار مفید بود.


بخش دیگر آموزش مربوط بود به ترمزهای ناگهانی و این که در هر سرعتی، از هنگام ترمز گرفتن چقدر طول می‌کشد تا ماشین به طور کامل بایستد. در مورد این که در هر سرعتی چقدر طول می‌کشد تا ترمز کنید و چقدر طول می‌کشد تا بایستید، قصد آمار دادن ندارم. فقط این را بدانید که خطر تصادف شدید در حالی که با سرعت 80 کیلومتر بر ساعت در حال حرکت هستید، 32 برابر بیشتر از زمانی است که با سرعت 60 کیلومتر در ساعت حرکت می‌کنید.


نکته مهم در مورد ماشین‌های مجهز به سیستم ای بی اس (ANTI-LOCK BRAKING SYSTEM) این است که در مواقع بحرانی تنها باید بر پدال ترمز فشار شدید وارد نمایید و فرمان را بدون چرخاندن، سفت نگه دارید. مطمئن باشید که ماشین در همان مسیر مستقیم از حرکت باز خواهد ایستاد.


مورد دیگر، دیدن اجسام گوناگون در طرفین ماشین است. اول از همه این که همانطور که بین انسان‌ها چپ دست و راست وجود دارد، چپ چشم و راست چشم هم وجود دارد. برای این که بدانید چپ چشم یا راست چشم هستید، مراحل زیر را انجام دهید:


با نوک انگشتان یک دست (مثلاً راست) به جسمی اشاره کنید.


با دست دیگر، ابتدا یکی از چشم‌هایتان را بپوشانید و به جسم نگاه کنید.


سپس با همان دست چشم دیگر را بپوشانید و به جسم نگاه کنید.


در بیش از 99 درصد موارد شخص در یکی از این دو حالت جسم را در امتداد مسیر چشمش می‌بیند و در حالت دیگر دور از مسیر مستقیم نگاهش. اگر چشم راستتان جسم را در مسیر مستقیم می‌بیند راست چشم هستید. اگر چشم چپ اینگونه است چپ چشم هستید و اگر هر دو اینگونه است شما جزو آن دسته بسیار نادر هستید که هر دو چشمشان یکسان است!


نکته دیگر در مورد چشم این است که چشم انسان حداکثر تا سرعت 40~35 کیلومتر بر ساعت قدرت تطبیق دارد. هر سرعتی بیش از این منجر به از دست دادن یک سری تصاویر می‌شود که گهگاه منجر به تصادف‌های منجر به مرگ می‌شود!


آخرین نکته در مورد Drifting است که دو ویدئوی زیر مربوط به همین بخش است. هر چند که ویدئوها چندان گویا نیست، اما در مکانی که ملاحظه می کنید، مخلوطی از آب و گازوئیل روی زمین ریخته شده که باعث سُر خوردن ماشین می‌شود. اگر در این شرایط و یا شرایط مشابه آن، برای کنترل ماشین قصد چرخاندن فرمان و یا گاز دادن برای فرار از صحنه را دارید، بدانید که راه به جایی نخواهید برد! دوباره تنها راه چاره فشردن پدال ترمز توأم با نگه داشتن فرمان ماشین است که باعث می‌شود ماشین به جای چرخیدن، در مسیری مستقیم بایستد.







پانوشت: راستی می‌دانستید که طبق قانون استرالیا اگر در حال عبور از چراغ سبز هستید و ماشینی از چراغ قرمز عبور کند و با شما برخورد کند، ممکن است شما را هم به خاطر رانندگی بی احتیاط جریمه کنند؟