سه‌شنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۷

یاد و خاطره ای شاید

Giovanna Mezzogiorno
---
بعد از مدتها فیلم ندیدن، بالاخره تازگی ها این طلسم رو شکوندم و دوباره افتادم به دام هنر هفتم! در ماه گذشته 13 تا فیلم دیدم! هفت تا فیلم ایرانی و شش تا غیر ایرانی!
فیلم های ایرانی:

-
دایره زنگی (10/7): خنده بر درد بی درمان!
دایره زنگی را با دید مثبتی نگاه نکردم! یعنی در واقع حضور بازیگرانی چون امیر نادری، مهران مدیری و امین حیایی، سد بزرگی بود برای مثبت اندیشی درباره فیلم! اما وقتی در تیتراژ فیلم نام اصغر فرهادی را به عنوان نویسنده دیدم، نظرم تا حدودی برگشت! حضور کارگردان فیلم هایی نظیر چهارشنبه سوری و شهر زیبا در پس زمینه این فیلم نقطه امیدی بود که در نهایت هم باعث تغییر نظرم شد. دایره زنگی به ظاهر یک فیلم کمدی بود با همان هیاهوها و داد و بیدادهای متداول در فیلم های کمدی ایرانی! اما حقیقت تلخی در لفافه این فیلم گنجانده شده بود که به نوعی تداعی کننده دور باطل موجود در فرهنگ کنونی ما ایرانی ها است! البته بی انصافی است اگر از نقش کارگردان گمنام اما خوش فکر این فیلم، پریسا بخت آور، یادی نکنم که توانسته از بازیگران کلیشه ای چون مهران مدیری و امیر نادری بازی خوبی بگیرد و به نوعی آنها را در غالب نقش ببرد!

-
به آهستگی (10/5): ای کاش فروتن می توانست کس دیگری هم باشد!
شاید اگر کارگردان می توانست یخ موجود در صحنه ها را آب کند، فیلم بهتری می شد! فیلم موضوع پیچیده ای دارد که البته تا پایان هم معلوم نمی شود که چرا موضوع فیلم پیچیده است! اما بازی های مصنوعی هنرپیشگان فیلم به خصوص محمدرضا فروتن که معمولاً نقش را در غالب خودش می برد به جای این که خود در غالب نقش برود، از جذابیت های فیلم کاسته است!

-
باغهای کندلوس (10/4): همه عشق شمال، به راهشه!
باز هم همان ایراد فیلم بالا که بیشتر ایراد فروتن است تا فیلم ها، در باغهای کندلوس هم آزار دهنده است! مطمئنم که از بین سیلاب های نام فیلم "باغ های کندلوس"، قسمت "لوس" اش به یازی فروتن باز می گردد! فیلم مونولوگ های خوبی دارد اما بسیار از هم گسیخته است! به طوری که اگر ندانید، ممکن است تصور کنید که نسخه تدوین نشده را در اختیار دارید!

-
مجنون لیلی (10/3): فیلمی با طعم پیراشکی خسروی و چیپس استقلال!
خوب، وقتی هنرپیشه نقش اول یک فیلم محمدرضا گلزار است، انتظار سنگین بودن فیلم، انتظار بسیار نابجایی است! دیدن این فیلم می ارزد، اگر صرفاً در پی دیدن یک فیلم با طعم پاستیل و تخمه هستید! حامد بهداد تنها نقطه قوت این فیلم سرگرم کننده، اما آبگوشتی است. بازی خوب حامد بهداد اقلاً مرحمی است بر زخم هایی که بازی تهوع آور ابولفضل پورعرب بر ذهنتان بر جای می گذارد!

-
آرامش در میان مردگان (10/2): چون قافیه تنگ آید ...
فیلمی با نامی بسیار غلط انداز و با بازی هنرپیشه ای که هرگز انتظار چنین کار ضعیفی از او نداشتم! آرامش در میان مردگان بیشتر شبیه داستانی است که یک پسر بچه بخواهد برای شما تعریف کند که وقتی قافیه اش به تنگ می آید، ناچار او به جفنگ روی می آورد! حکایت گلاب آدینه و آرامش میان مردگان، همان حکایت عزت الله انتظامی و فیلم سایه روشن است که یک بازیگر نامدار را احتمالاً به ضرب پول وادار به بازی در یک فیلم بی سر و ته کرده اند!

- هما (10/1): نه به آن شوری شور نه به این بی نمکی!
یک فیلم داستانیِ تلویزیونی که بیشتر شبیه سریالهای ماه رمضان صدا و سیماست تا فیلم! با بازی بسیار کلیشه ای فرامرز صدیقی! داستان دو تیپ انسان که تیپ اول بهشتی هستند و تیپ دوم جهنمی!

-
قصه دلها (10/1): ای کاش در امتیازها صفر هم قابل قبول بود!
وقتتان را با این فیلم تلف نکنید! حتی به خواندن موضوعش نیز نمی ارزد!
---
فیلم های غیر ایرانی:
توجه داشته باشید که قیاس فیلم های ایرانی و غیر ایرانی واقعاً قیاس مع الفارغ است! بنابراین امتیاز فیلم های ایرانی بر اساس، ایرانی بودنشان روی نمودار برده شده!

-
رودخانه ای از این میان می گذرد (10/7): یاد و خاطره ای شاید!
اگر بدانیم که این فیلم یکی از 7 فیلم کارگردانی شده توسط رابرت ردفورد در طول 48 سال فعالیت سینمایی اش بوده است، آنوقت از یک جهت به خاطر معمولی بودن فیلم سر خورده می شویم و از طرف دیگر باید یقین داشته باشیم که در پس این فیلم خاطره ای شخصی پنهان است!

-
یک فرمالیته خالص (10/6): گنگ خواب دیده؟
فضای فیلم و بازی دو هنرپیشه مطرح آن معرکه است! نام ژرارد دوپاردیو و رومن پولانسکی، خود به خود ببینده را ترغیب می کند که فیلم را ببیند! فضا و دیالوگ های فیلم هم بسیار پیچیده و گیراست! اما اگر شما فهمیدید که انتهای این فیلم چه می شود، لطفاً به من هم بگین!

-
فراموش کردن سارا مارشال (10/6): چه توفیقی از آن بهتر که خلقی را بخندانی!
یک فیلم شاد و کمدی که از جنس کمدی های رایج اخیر هالیوود است! اگر نمی خواهید بعد از دیدن فیلم ذهنتان درگیر فیلم باشد و می خواهید فقط در لحظه دیدن فیلم، از آن لذت ببرید، این فیلم را ببینید! نه دنبال هنر بازیگری باشید و نه هنرهای دیگر! جذابیت تصویری فیلم برای سرگرمی تان کافیست!

-
عشق در دوران وبا (10/4): داستانی شبیه به داستان های "فتانه حاج سید جوادی"!
یک فیلم کاملاً کلیشه ای با موضوعی دستمالی شده که تنها با بازی خاویر باردم و زیبایی ذاتی جیوانا مزوجیرنو ببینده را تا انتها می کشد! فیلمی ایده آل برای کسانی که عاشق داستان هایی چون بامداد خمار هستند!

-
بعد از این (10/3): یعنی باید باور کنم؟
با این که می دانم نیکولاس کیج طرفداران زیادی دارد، اما من ازش خوشم نمیاد! حالا اگر نیکولاس کیج فیلم تخیلی هم بازی کنه دیگه همه بهانه را برای دوست نداشتن یک فیلم خواهم داشت! به نظر من این فیلم می توانست یک کارتون خیلی خوب باشد! دروغ های بزرگ و تخیلات فیلمنامه نویس، در بعضی مواقع واقعاً کفر آدم رو در میاره!

-
پرنده شیرین جوانی (10/3): به آهستگی!
شاید این فیلم در زمان خودش طرفدار داشته، ولی کشدار بودن دیالوگ ها و ریتم کند فیلم در بعضی دقایق آن واقعاً طاقت فرساست!

-
گانگستر آمریکایی (10/1): هفت تیر بازی
آقا جان من از بکش بکش کیلویی در فیلمایی هالیوودی شاکیم! هر چقدر هم که طرفدار داشته باشه من ازشون خوشم نمیاد! زور که نیست! اینم یک فیلم از سته همون فیلم هاست! باور کنید فقط 5 دقیقه از فیلم رو تونستم تحمل کنم!

جمعه، مهر ۲۶، ۱۳۸۷

من خودم لاکچری ام

درود و صد درود بر ژنرال بی یال کوپال
ژنرال مدت فراخی است که از ما یادی نمی کنی و ما نیز هم! الغرض، انگاشتیم که دو سه خطی برایت قلم فرسایی کنیم و سفره مبسوط دل حجیممان را روی پهنه مانیتورت بگسترانیم!
ژنرال! خردک زمانی است که تکیلفات مکتب خانه را به محضر ملاّی چشم تنگمان ایمیل نموده ایم و دیشب را با آرامش سر بر بالشتکمان نهادیم! و من باب پاداش هم برای جناب خودمان نوشابه ای انرژی زا باز نمودیم و به دنبال یک توپ گرد و سپید، دقایقی دویدیم!
ژنرال! از اوضاع و احوال تو بی خبر نیستیم اما خودت که بهتر می دانی، روزمرگی هایمان بلای جانمان شده و اسباب خجالت وجدان را فراهم نموده! اما می دانیم که چند هفته پیش تا مرز اُردنگی خوردن هم رفتی و فقط با فتح دژ "اکبر اوتی" بود که توانستی مدال هایت را بر سینه نگاه داری! گفتیم سینه، فلذا بد ندیدیم که یادی از سینه سپر کردن رفیق گرمابه ات "علی" در خلال
مصاحبه مطبوعاتی تو بکنیم! ... که خوب الان کردیم!
ژنرال! آن علی گفتن و کرشمه ابروهایت در واکنش به اعتراض یکی از مخبران عنقریب ما را تا سرحد مرگ ترساند و بعد که دوباره دیدیمش خنداند!
ژنرال! از ما به تو نصیحت! دم پر این شهریار قرن بیست و یک نگرد که حکایتت با او حکایت آن مور است روی گردن یک پیل که مورهای ابله روی زمین، با هیجان فریاد بر می آوردند: "خفش کن خفش کن!"
ژنرال از تو نگاشتن را همین جا کورتاژ می کنیم و باز می گردیم کنار سفره دلمان!
ژنرال اگر از امراضمان بخواهیم برایت بگوییم، خبر تازه ای نداریم به جز دمیدن گاه به گاه صور اسرافیل در گوشمان! فلمثل حالمان خوب است و نشسته ایم و مشغول تناول هستیم که ناگهان بیل بیلکی در گوشمان جا به جا می شود و سرمان را به رقص سماع وا می دارد! اما این تازه اول نمایش است، زیرا که لحظاتی بعد، چنان صدای همه چی در گوشمان ورطه می اندازد که نپرس! مخلصش این که اگر پشّه ای از اطراف و اکنافمان پر بکشد، چهار چنگولی روی زمین پهن می شویم از ترس غرش بالهایش که مثال جنگنده های هیتلر مرحوم است!
ژنرال! آخرین بار که برایت نوشته بودیم، اوقات بس مفرحی در حوالی دریا کنار داشتیم و قدرش را نمی دانستیم! اما اخیراً سرایمان را به رسم اجاره تحویل داده ایم و از دریا کنار هجرت کرده ایم به بلاد بریزبن! خودمان را وامدار دیگران نموده ایم و دخمه ای را به چند اشرفی در هفته فراهم نموده ایم که به جز یک منظره غلط انداز چیزی ندارد که ندارد! اما این عاقبت کار نیست! زیرا که این هجرت مسبب آن شد تا پیشه مان را نیز عوض کنیم و از بلدیه دریا کنار به بلدیه بریزبن نقل مکان نماییم!
ژنرال! بلدیه بریزبن نگو که همانا قبرستان شادتر از اینجاست! ژنرال اینجا با مشتی آدم آهنی همکار هستیم! در تمام روز به جز صحبت در مورد کارهای بلدیه با هیچ کسی از احوالاتمان نمی توانیم سخن بگوییم!
ژنرال عریضه مان دارد طویل و طویل تر می شود و شما هم که گرفتاری. پس نامه را همین جا به اتمام می رسانیم و پیش از خداحافظی سخن نغزی از یکی از همراهان برایت نقل می کنیم که شبی با اعتماد به نفسی خیره کننده اذعان داشت: "من خودم لاکچری ام!"
سایه مان بر سرت مستدام
فربه گی هایمان را ببوس

شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۷

خبر بد برای متقاضیان مهاجرت به استرالیا

کوین راد نخست وزیر استرالیا دیروز در مصاحبه خود در رادیو شبکه رادیویی فایرفاکس در ملبورن، اعلام کرد که مهاجرت به استرالیا باید کاهش یابد.

کوین راد علت این موضوع را بحران اقتصادی جهانی، تزلزل در رشد اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری دانست.

بنا به گفته وی، در حال حاضر میزان پذیرش مهاجر به استرالیا 19.8% بیش از سال گذشته است. این افزایش که بیشتر در ایالت های استرالیای غربی و کوئینزلند رخ داده، به دلیل نیاز به نیروی کار متخصص در بخش منابع و معدن بوده است.

راد در ادامه گفت: همانند دُوَل گذشته، دولت این دوره نیز برنامه های پذیرش مهاجر متخصص را در راستای شرایط اقتصادی موجود تعیین می کند.

آمار پذیرش مهاجر در برنامه ریزی سال 09-2008 حاکی از آن است که 190300 نفر مهاجر در طول سال به استرالیا خواهند آمد. این آمار شامل 133500 نفر نیروی کار متخصص و 56600 مهاجر با ویزای خانواده است که پیش از آن یکی از اعضای خانواده ویزای اقامت دائم استرالیا داشته است. این میزان پذیرش مهاجر به دلیل ناپایداری های اقتصادی موجود، مورد انتقاد قرار گرفته است.

آقای راد همچنین گفت که نرخ مهاجرت بر مبنای نیاز ایالت های گوناگون، متفاوت خواهد بود و دولت مهاجران را به نقاطی می فرستد که نیاز بیشتری برای نیروی کار هست.

شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۷

دوست داشتن کسانی که دوستمان می‌دارند کار بزرگی نيست، مهم آن است آنهايی را که ما را دوست ندارند، دوست بداريم.