چهارشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۷

و عدالت برای همه

فاطمه صفا در نمایی از فیلم "کارامل" ا


باز هم فیلم!


فیلم‌های ایرانی:

- رئیس (10/1)
وقتی فیلمی از مسعود کیمیایی می‌بینم، هیچ توقعی از داستان فیلم ندارم، چرا که اصولاً معتقدم مسعود کیمیایی 40 سال است که دارد "قیصر" می‌سازد! فقط قبلاً نقش جوانش را بهروز وثوقی بازی می‌کرد و گنده‌لاتش را ناصر ملک مطیعی و اخیراً نقش جوان را پسرش، پولاد، بازی می‌کند و نقش گنده‌لات را فرامرز قریبیان! به نظر من، تنها حسن فیلم‌های کیمیایی دیالوگ‌های ناب اوست که در فیلم "رئیس" هم تک و توک از این نوع دیالوگ‌ها دیده می‌شود.

- حقیقت گمشده (10/2)
حقیقت گمشده بیش از آنکه زیبنده نام این فیلم هندی تبار باشد، بیشتر مناسب وضعیت کنونی فیلنامه‌ فیلم‌های ایرانی است! وقتی به فیلم‌های دهه شصت نگاه کنیم و با فیلم‌های کنونی مقایسه کنیم، تفاوت مشهودی در سطح نگارش فیلم‌نامه‌ها خواهیم دید. اما در مورد فیلم حقیقت گمشده، به جز بازی زیبای حمید فرخ‌نژاد که واقعاً همیشه تحسین برانگیزست، چیز خاصی در این فیلم دیده نمی‌شود!

فیلم‌های غیر ایرانی:



"درخت لیمو" برداشتی است از یک ماجرای واقعی در فلسطین که علی‌رغم گیرا بودنش، خیلی کلیشه‌ایست و می‌توانست خیلی بهتر از این باشد. داستان فیلم که از ابتدا برای بیننده معلوم است، کنایه‌ایست به مشکلات آسان، اما پیچیده میان فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها. شاید بزرگترین نقطه ضعف این فیلم، پردازش شخصیت دو هنرپیشه زن این فیلم باشد که یکی اسرائیلی است و دیگری فلسطینی. هر دو زن در این فیلم به طرز غلوّ آمیزی نیکوکار نشان داده شده‌‌اند. اما بازی حیام عباس (بازیگر نقش زن فلسطینی) و موسیقی لطیف فیلم از نکات مثبت این فیلم است. از حیام عباس دو فیلم دیگر هم دیده‌ام. مونیخ و ساتن قرمز. به نظرم او در هر سه فیلم نمایش دلپذیری دارد. هر چند که نقشش در مونیخ خیلی کوتاه است.




یک انیمیشن مربوط به جنگ اسرئیل با لبنان که واقعاً تصاویری گیرا دارد. فیلم در مورد چند سرباز اسرائیلی است که چیزی از جنگ یادشان نمی‌آید و کابوس یکی از آنان سر آغاز مسیری می‌شود برای رسیدن به خاطرات آن جنگ. "والتز با بشیر"، در واقع بیانگر سوء استفاده از عدم آگاهی سربازان جوان اسرائیلی در جنگ با لبنان است. هر چند در بعضی لحظات این انیمیشن، دیالوگ‌ها بیش از حوصله بیننده کشدار می‌شود، اما در کل موضوع گیرا و ساخت بسیار خوب فیلم، بیننده را تا انتها می‌کشاند.



Caramel 8/10

و اما سومین فیلم مربوط به خطه فلسطین، لبنان و اسرائیل، کارامل است. "کارامل" را از پارسال که در جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک، برنده چند جایزه شد، دوست داشتم ببینم. بازی و کارگردانی نادین لبکی واقعاً تحسین برانگیز است. یک فیلم لطیف، پر احساس و در عین حال جذاب که در مورد مشکلات چند دختر لبنانی است. یکی عاشق یک مرد زن دار است. یکی شوهر دارد و شوهرش معشوقه دارد. یکی در شرف ازدواج با کسی است که پس از مدت‌ها دوستی با او تازه فهمیده است چه مرد متحجری است! فیلم به طرز ظریفی تمام این موارد را درون یک آرایشگاه زنانه جای داده است. البته این فیلم هم در بعضی صحنه‌ها گنگ است، مثل سکانس‌هایی که زنی به نام سیهام به آرایشگاه می‌آید. به نظر می‌رسد هدف از گنجاندن آن صحنه‌ها، بیشتر استفاده از صورت زیبای هنرپیشه آن نقش (فاطمه صفا) بوده است تا مرتبط بودن با موضوع فیلم. با این حال "کارامل" را به هر دو فیلم آن خطه که بالاتر ذکر کردم، ترجیح می‌دهم.




"گرسنگی" یا به عبارت دیگر "اعتصاب غذا"، یکی از خشن‌ترین اما بهترین فیلم‌هایی است که تاکنون دیده‌ام. فیلم برداشت آزادی است از اعتصاب غذای بابی ساندز مبارز ایرلندی که در نهایت منجر به مرگ او می‌شود. این فیلم هم همانند "درخت لیمو"، چیزی برای پنهان کردن از بیننده ندارد. اگر کسی بابی ساندز را بشناسد (که من نمی‌شناختم!)، می‌داند که انتهای این فیلم چه خواهد شد. اما به تصویر کشیدن انواع شکنجه‌های متداول در زندان‌های سیاسی و البته نشان دادن تلاش زندانیان برای ابراز مخالفتشان با حداقل امکانات از این فیلم معرکه‌ای ساخته است که بیننده را در درد زندانی‌ها شریک می‌کند! از نکات جالب این فیلم وجود تنها و تنها یک دیالوگ در آن است که البته همان یک دیالوگ هفده دقیقه بی وقفه است آن هم بین دو نفر! اگر بتوانید بر لهجه بسیار غلیظ ایرلندی موجود در فیلم غلبه کنید، آن هفده دقیقه هم برایتان جذاب می‌شود!




ناشناس فیلمی است که جوزپه تورناتوره شش سال پس از "مالنا" و پس از یک وقفه شش ساله در فیلم سازی، کارگردانی کرد. فیلمی با صحنه‌های گیرا و هیجان انگیز و همانند "مالنا" محور اصلی‌اش یک زن است. زنی که اسیر یک شبکه مافیایی بوده است. او در طول سیزده سال سیزده بچه از نفرات گوناگون داشته است که همه بچه‌ها را بلافاصله پس از زایمان از او گرفته‌ و فروخته‌اند. اما او پس از سیزدهمین زایمان مدتی خود را پنهان کرده و پس از چند سال با چهره‌ای جدید خود را به عنوان یک پرستار بچه به خانواده‌ای که آخرین بچه او را بزرگ کرده‌اند، غالب می‌کند.
فیلم صحنه‌های تلخ و دردناکی دارد، اما مانند اکثر کارهای تورناتوره جذاب است.




"ستاره‌ساز" ماجرای یک شیاد است که مردم ساده روستاهای سیسیل را به عنوان تست بازیگری مقابل دوربین می‌نشاند و از هر نفر هم 1500 لیره می‌گیرد و می‌رود! زیبایی این فیلم در مونولوگ‌هایی است که روستایی‌ها مقابل دوربین اجرا می‌کنند. یکی از جنگ می‌گوید و یکی از عشق ولی همگی از ته دل حرف می‌زنند.




"احاطه شده" فیلمی‌ است از برناردو برتولوچی. شاید لزومی به توضیح بیشتر از این نباشد! ولی "احاطه شده" هم مثل "رؤیابافان"، "زیبایی دزدیده" و "ده دقیقه بعد: تکنوازی" یک فیلم خاص است. تک تک دیالوگ‌های فیلم برای من دلنشین است و طبق معمول نماها و صحنه‌آرایی تحسین برانگیز. حیف که برتولوچی پس از "رؤیابافان"، فقط مستندسازی کرده است!




"زندگی دوگانه ورونیک"، مانند تمام فیلم‌های کیشلوفسکی فراتر از درک من است! اما باز هم موسیقی دلنشین زبیگنیف پریسنر در دل این فیلم، زیبایی شاعرانه‌ای به آن می‌دهد که حتی می‌تواند برای کسی که فیلم را نمی‌بیند و فقط آن را می‌شنود، گیرا باشد. بازی خیره کننده و معصومانه "ایرنه جکوب" هم چنان به دل می‌نشیند که در تمام طول فیلم بیننده احساس می‌کند عزیزترین کسش در غالب آن نقش قرار دارد. مانند برتولوچی، چقدر حیف که کیشلوفسکی هم دیگر فیلم نمی‌سازد!




"فاتحه‌ای برای یک رؤیا" داستانی است از زندگی دنیای امروزی ما! هر چند که انتظارم از این فیلم با توجه به شنیده‌هایم بیش ازا این بود، اما باز هم به نظرم فیلم قابل ستایشی است. هر چند در دقایقی از فیلم برای درک حالت روحی شخصیت سارا گلدفارب بیننده معذب خواهد شد، اما بدون آن دقایق شاید نتوان درک کرد که چرا آن شخصیت به آن حال روز انتهای فیلم می‌افتد!




یک فیلم کلاسیک به تمام معنا! خانه‌ای مجلل، زنی مسن و پولدار که از هنرپیشه‌های قدیمی بوده است و آشنایی تصادفی‌اش با یک جوان بی‌بضاعت! عاشق شدن زن مسن و ناخشنودی معنوی مرد جوان در کنار خوشبختی مادی‌اش! حسن فیلم‌های کلاسیک این است که فیلمسازان به زور صحنه‌های سکسی و عریان نشان دادن هنرپیشه‌ها، در پی جذب مخاطب نبوده‌اند یا لااقل بنا به مقتضیات زمان قادر به نشان دادن چنین صحنه‌هایی نبوده‌اند! در خلال فیلم داشتم فکر می‌کردم که اگر این فیلم در یکی دو دهه اخیر ساخته می‌شد، در تعدد صحنه‌های سکسی، دست کمی از "غریزه اصلی" نداشت!




از وودی آلن چه انتظاری دارید؟ یک فیلم شلوغ از نظر دیالوگ با چاشنی خیانت! این ویژگی اکثر فیلم‌های وودی آلن است به خصوص فیلم‌‌های پیش از سال 2000 او! "هانا و خواهرانش" هم از این قاعده مستثنا نیستند. فیلم گیراست، اما با همان مونولوگ آغازین مایکل کین، می‌توان حدس زد که عاقبت فیلم چه می‌شود!




کیشلوفسکی هم مثل وودی آلن پای تمام فیلم‌هایش یک امضا دارد! فضایی سرد، یک نوع موسیقی تأثیرگذار و مخلوطی از یک ماجرای عاشقانه با ماجرایی از نوع دیگر. "بخت کور" در واقع سه کوتاه فیلم است که با زیرکی کیشلوفسکی به یک فیلم تبدیل شده است. در واقع او فیلم را اینگونه تقسیم کرده است که در اثر یک اتفاق سه اتفاق دیگر ممکن رخ دهد و این سه اتفاق در این فیلم پرداخت شده است. اگر کیشلوفسکی باز باشید حتماً از دیدن این فیلم لذت می‌برید!




گاهی اوقات حسی که از یک فیلم می‌گیرید، خیلی در قضاوت راجع به آن فیلم تأثیرگذار است! خوب برای من هم فیلم "و عدالت برای همه" چنین حالتی داشت! نام فیلم بر گرفته از سوگند نامه دموکراسی آمریکاست و موضوع فیلم بیانگر این است که این جمله فقط یک شعار است! اگر شما هم مثل من معتقد هستید که شرط اول سیاستمدار بودن، دروغ‌گویی و حیله‌گری است، حتماً این فیلم و درخشش آل‌ پاچینو را در آن ببینید!




یک فیلم متوسط با بازی رابرت ردفورد در دوران کهولت و جنیفر لوپز! فیلم در مورد رابطه سرد یک پدر شوهر بد اخلاق است با عروسش. عروسی که در اثر یک سهل انگاری در رانندگی مسبب کشته شدن شوهرش بوده و از آن به بعد همیشه مورد سرزنش پدر شوهرش است. طبیعتاً با خواندن این داستان انتظار دارید که در انتها رابطه این دو نفر 180 درجه بچرخد که خوب می‌چرخد! و البته این وسط نقش نوه نوجوان انکار ناپذیر است! داستان این فیلم دیگر واقعاً دست مالی شده است!




و باز هم وودی آلن با همان مشخصاتی که بالا نوشتم! اما در این فیلم واقعاً طرح جالبی از "وودی آلن" می‌بینیم که آن دادن یک شخصیت حقیقی به یک شخصیت غیر حقیقی است. در "رز سرخابی قاهره" یکی از هنرپیشه‌های فیلمی به همین نام که روی پرده است، عاشق یک زن متأهل اما بدبخت می‌شود و به همین دلیل از پرده سینما بیرون می‌آید تا با کسی که عاشقش شده زندگی کند. بخش اعظم فیلم روی این موضوع و پدیده مانور می‌دهد و پایان زیرکانه فیلم واقعیتی را در پس تمام این خیال‌بافی‌ها نشان می‌دهد که ستودنی است.