دوران کوتاه استقلالی بودن من همزمان با سالهای پایانی فوتبال ناصر حجازی بود. همان موقعی که به جز حجازی، بازیکنانی نظیر عبدالعلی چنگیز، سعید مراغهچیان، بیژن طاهری، بهتاش فریبا، پرویز مظلومی، رضا احدی، جعفر مختاریفر و مجید نامجومطلق (که آن موقع بسیار جوان بود) نیز در استقلال بازی میکردند. در واقع در همان عالم بچگی و صرفاً برای ابراز وجود در مقابل خانوادهای پرسپولیسی، طرفداری استقلال را برگزیده بودم، اما حتی بعد از پرسپولیسی شدن و بعد از "بعد از پرسپولیسی شدن" به بازیکنانی که بالا از آنها نام بردم، علاقه داشتهام.
نه نه! اشتباه نکن! نمیخوام مثل خیلیهای دیگه بشینم اینجا و زار زار گریه کنم که اسطوره فوتبال ایران مرد! اتفاقاً برعکس! نوشتهام رو طوری آغاز کردم که در انتها متهم به نوشتن این مطلب تحت تأثیر تفکرات پرسپولیسی نشم.
در این که ناصر حجازی یکی از نوابغ فوتبال ایران بود، شکی نیست. در واقع حجازی پرچمدار فوتبالیستهای موفق ایرانی با تحصیلات دانشگاهی بود (که تعدادشان به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسد) و یکی از بهترین دروازهبانان تاریخ فوتبال ایران و حتی آسیا. اما بعید میدانم آنقدر که نام او در این چند روز به زیان و قلم آمده در تمام دوران بازیگری و مربیگریاش آمده بود. این نشان دهندهی این است که فرهنگ ما، فرهنگ مرده پرستی است.
خیلی از مردمی که امروز برای حجازی مشکی پوشیدهاند، چند سال پیش به حجازی و پسرش (آتیلا) در استادیوم فحش ناموسی میدادند. محال است که در دههی هفتاد و اوایل دههی هشتاد برای دیدن بازیهای پرسپولیس به استادیوم رفته باشید و شعار زشت: "ناصر حجازی سرت سلامت، پسرت آتیلا .... در آمد" (با ریتم آهنگ ملا محمد جان) را نشنیده باشید. در آن دوران که جامعه هنوز تحت تأثیر پیامدهای جنگ با عراق بود، خوش تیپی و خوش لباسی برای مردان به نوعی سوسول معابی محسوب میشد و از دید آن دسته، ناصر حجازی و پسرش هم در زمره سوسولهای آن دوران قرار میگرفتند.
فحّاشهای آن روز، امروز کاسهی داغتر از آش شدهاند و سنگ حجازی پرستی (که این هم غلط است) بر سینه میزنند. ناصر حجازی بزرگ بود، اما بزرگیاش را در زمین فوتبال باید ثابت میکرد که کرد. اما حجازی پرستی امروز که همان مرده پرستی است، همان قدر اشتباه است که فحش دادن به او اشتباه بود.
ما باید یاد بگیریم که ورزشکار را برای ورزشش دوست داشته باشیم، هنرپیشه را برای هنرش و خواننده را برای صدا و آوازش. این که از یک ورزشکار، هنرپیشه و یا خواننده بت بسازیم و او را مظهر چیزی کنیم که نبوده، نمیخواسته و نمیتواند باشد، نشاندهندهی ضعف شخصیتی خودمان است. حجازی مردمی بود، پروین، عابدزاده، مهدویکیا، کریمی و ... همه مردمی و محبوبند. شجریانها و شهرام ناظری محبوب مردم هستند. سید علی صالحی مردمی است. امین تارخ، حامد بهداد، اصغر فرهادی، فاطمه معتمدآریا و ... محبوب مردم هستند. عادل فردوسیپور مردمی و محبوب است. اما ما با انتظارات فراتر از تخصص این افراد، ابتدا از آنان یک بت میسازیم و بعد از آن که امید واهیمان به یأس تبدیل میشود، خودمان به تخریب شخصیت آنان میپردازیم. نمونههایش زیادند. مهران مدیری، حبیب، افشین قطبی، محمدرضا شرفینیا و ....
در واقع امثال ناصر حجازی، پرویز دهداری و غلامرضا تختی خوش اقبال بودند که پیش از سقوط احتمالی از روی شانههای مردم، از دنیا رفتند؛ تا همیشه در یادها اسطوره بمانند.