درود بر ژنرال قهرمان؛
ژنرال از شما چه پنهان که والدهی مکرمهی سلطان بانو، بستهای حاوی شب چرههای نوروزی برایمان فرستاده بود که شدیداً مفرح ذات بود و ابداً ممد حیات نبود!
ژنرال در این وانفسای وام پس دهیهای نجومی، عضویت در زورخانه محل هم قوز بالای قوز شده است. به راستی که تنپروری بسیار راحتتر از تندرستی است. لکن عذاب وجدان، مانعی بزرگ برای پاره کردن قولنامهمان با زورخانه است!
ژنرال! در کنار تمام کاهلیهایمان بشارتی داریم به درشتی الماس کوه نور! البته مستحضرهستیم که حضرت عالی کل یوم (منظورمان را که میفهمی) درس و تحصیلات را به فلانت هم حساب نمیکنی، اما امروز صبح، خبری مسرّتبخش از سرزمین شیطان بزرگ به دستمان رسید. ژنرال خبر این است که پس از دو سال مرارت و تحمل عذاب وجدانی به وزن تخت جمشید، اولین مقالهمان برای انتشار در یکی از نشریات معتبر علمی دنیا مقبول افتاد. ژنرال انتظار نداریم که با خواندن این خبر کوچکترین تغییری در چهرهات ایجاد شده باشد اما اگر بدانی هماینک چه حال خوبی داریم؟ از همه مهمتر اینکه زین پس در پاسخ به سوال تکراری "از PhD ات چه خبر؟"، دست کم خبری خواهیم داشت!
ژنرال! از این خبر خوش که بگذریم دوباره میماند، کاهلی و رخوت چندشآوری که این روزها همچون کفنی دورتادورمان ییچیده است!
مخلص کلام اینکه مرخصیهای استعلاجیمان را بی وقفه هپلی هپو میکنیم و در اداره هم روزی ده من ژاژ میخائیم!
سایهمان بر سرت مستدام