دوشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۸

وقتی که دور از همگان، بخواهی خواب عزيزت را برای آينه تعبير کنی؛ معلوم است که سکوت علامت آرامش نيست

من سال‌هاست که سعی کرده‌ام برای تک تک روابطم، بسته به نوع و ارزش آن رابطه، رفتاری متناسب داشته باشم. به همین دلیل، یکی از دردهای من به عنوان یک مهاجر، بریدن از روابط و دوستی‌هایی‌ بود که بعضاً سال‌ها برای پرورش آن تلاش کرده بودم. خاطرات خوب برخاسته از دل دوستی‌های ناب دوران زندگی‌ام در ایران، در عین نشاندن لبخندی شیرین بر صورتم، در تناقضی مبهم و مبرز با حقیقت تلخ تکرار نشدنشان، آمیخته می‌شود.

معتقدم که اکثر مهاجران، به محض پذیرش از دست دادن تمام آن روابط، در پی یافتن جایگزینی مشابه به آنچه از دست داده‌اند، هستند. در این بین معمولاً روابطی بسیار سطحی به وجود می‌آید که دوام چندانی ندارد. در واقع این دسته از روابط، تنها برای تسهیل شرایط ناخوشایند زندگی در غربت شکل می‌گیرند.

اما دسته دیگر این روابط بسیار عمیق هستند. روابطی که همانند روابط دسته اول به ناچار شکل می‌گیرند، اما در مدت زمانی نسبتاً طولانی، در صورت گذر از لایه سطحی رفاقت، به یک دوستی عمیق مبدل می‌گردند. این نوع دوستی‌ها از جنس دوستی‌های دوران قبل از مهاجرت نیستند، اما پیوندی به مراتب قوی‌تر از آن دارند. چرا که هر دو طرف این روابط می‌دانند که در جامعه‌ای بسیار محدود توانسته‌اند دوستی را پیدا کنند که علاوه بر رفاقت، یادآور بخش گمشده خاطراتشان نیز هست.