سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۸

خوب شد؟ رفت تو چشت! حالا هی دامبول و دیمبول کن

سلام و صد سلام بر ژنرال توسری خورده خودمان

ژنرال امروز می‌خواهیم بیش از آنکه از خودمان سخن بپرورانیم، از تو بگوییم! اما از ما که پنهان نیست، از تو چه پنهان که یه تار موی سرمان می‌ارزد به تمام هیکلت. فلذا باز هم نامه‌‎مان را با سخنانی از خودمان آغاز می‌کنیم.

ژنرال! نمی‌دانیم که چه حکمتی است که هر کسی این روزها ما را می‌بیند، اذعان می‌دارد که کمی تا قسمتی از فربه‌گی‌هایمان کاسته شده است! اما به سر شما قسم، نه سر سوزنی از خورد و خوراکمان کاسته‌ایم و نه بیش از پیش ورزش می‌کنیم! گفتیم ورزش، بد نیست بدانی که چند صباحی پیش به جای اینکه ما ورزش بنمائیم، ورزش ما را نمود و دنده‌گاهمان را فرستاد به مرخصی هفت هفته‌ای! هر چند که ما مرخصی‌اش را سه روز پس از آن لغو کردیم و دوباره ورزش کردیم، ولی دوباره از ما که پنهان نیست، از شما چه پنهان، هنوز هم هنوز است، درد داریم، آن هم چه دردی! ولی می‌دانی ژنرال! ما هم مثل تو خراب این توپ گرد هستیم. حتی همین دیشب در سن سی و یک سالگی و بعد از دست کم 24 سال دویدن‌ دنبال توپ، چنان دلمان برای بازی قیجوجه می‌رفت که نگو! مثل قیجوجه‌گی دل یک بچه برای قاقالی‌لی!
ژنرال هفته گذشته و به عبارتی شب جمعه این اجنبی‌ها که همان شنبه شبشان است، به اصرار دوستان و سلطان بانو رفتیم به یکی از دخمه‌های فسق و فجور! می‌دانی که از سن ما دیگر گذشته که لابلای پسر بچه‌هایی که تازه پشت لبشان زرد شده (از بس این اجنبی‌ها بورند!) و دخترکانی که برای نگه داشتن دو تا هسته آلبالو سوتین می‌بندند، بلولیم! اصولاً معتقدیم که مکان‌های ترقص به درد کسانی می‌خورد که آمپرشان زده ‌است بالا و همدمی هم ندارند که ... جل الخالق! آخرش این که اگر روزی گذارت به ترقص خانه‌ها افتاد، حتماً قبلش عینکت را تمیز کن و آب هویج هم به میزان مبسوط بنوش! چرا که اگر هم سن ما باشی، کاری به جز چشم چرانی از دستت بر نمی‌آید!

ژنرال! حالا برویم سراغ تو!
ژنرال باور کن علی رغم همه متلک‌هایی که نثارت می‌کنیم، قبولت داریم! و می‌دانیم برازنده هدایت کیسه کشان طهرانی هستی. اما این اخلاقت را به هیچ وجه من الوجود نمی‌توانیم بپذیریم که مدام مانند خروس جنگی به این و آن می‌پری! آخرش هم همین لات بازی‌هایت کار دستت داد! اولش برای تنها بازیکن با کلاست (جباری) شاخ و شانه کشیدی و او را به سیاه چاله انداختی و همین حماقتت باعث شد تلپ و تلپ ببازی. در آسیا که تیمت شده ‌است زنگ تفریح. در همین مملکت خودمان هم در حالی که 6 امتیاز از کارگران کارخانه ذوب آهن پیش بودی، در طی هفت هفته اخیر، 3 امتیاز هم عقب افتادی! و حالا در فاصله یک هفته به پایان مسابقات، کاسه چه کنم بر گرفته‌ای و مدام ترکمانت را توجیه می‌کنی!
ژنرال فارغ از آن گندی که بالا آوردی، ماجرای دعوایت با حاجی مایلی لنگی هم شده غوز بالای غوز! در آخرین بازیت مقابل پراید سواران کرجی، گل بدی خوردی. می‌دانم. گل دقیقه 92 خوردن، همان مثال مشت در ما تحت است! ولی چرا بعد از بازی گیر دادی به حاجی مایلی و تیمش؟ به جای گیر دادن به این و آن تیمت را جمع کن ژنرال! به چه کسی هم گیر دادی! حاجی مایلی!!!
ژنرال! حاجی مایلی یک خل مشنگ صد در صد خالص است! بنده خدا بیماریش مشابه بیماری آن فسقلی چشم تنگولی است. خداداد را می‌گوییم. خداداد دوزاده سال پیش یک گل به استرالیا زد و بعد از آن رفت تو عالم هپروت! حاجی مایلی هم سیزده سال پیش یک بار آمپر تیمش زد بالا و 6 تا به کره زد و 3 تا به عربستان. از آن روز تا به حال حاجی مایلی یاتاقان زده و خدا را بنده نیست! به زمین و زمان گیر می‌دهد! خل مشنگ که شاخ و دم ندارد ژنرال جان! مگر همین چند هفته پیش از حاجی مایلی نپرسیدند، چی شد که اینقدر خوب با سایپا نتیجه گرفتی و او در جواب زد زیر گریه! خوب از خل مشنگ که انتظاری نمی‌رود! حالا این خل مشنگ را نشانده‌اند بر مسند فوتبال ملی‌مان که شاید دوباره آمپر تیمش بزند و بالا و ما بیضتاً بیضا بریم جام جهانی! آنوقت تو به این معلوم الحال گیر می‌دهی که چه؟ دیدی نه گذاشت و نه برداشت، یک نامه نوشت به مردم عزیز، قهرمان و دوست داشتنی ایران سربلند و همیشه جاوید و هر چه از دهانش درآمد نثارت کرد! همین را می‌خواستی؟ خوب شد؟ رفت تو چشت؟ حالا هی دامبول و دیمبول کن!
نامه را برایت گذاشتیم اینجا، چون دیدیم پینوکوهای وطنی (خبرگزاری فارس و ایسنا) اول خبر را گذاشتند و بعد یادشان آمد که سوتی داده‌اند و سانسورش کردند! ولی نامه حتماً را بخوان. بخوان و اگر فهمیدی به ما هم بگو که منظور حاجی مایلی از "گروهبان قندلی" و "گنده باقالی" چیه؟ ژنرال همه نامه یک طرف، آنجا که حاجی مایلی زده سبک قرآن یه طرف (هیچ دستی برتر و بالاتر از دست خداوند عزوجل نبوده و اوست که اگر بخواهد کسی را خوار نماید ...).

ژنرال! نامه‌مان زیادی فوتبالی شد. سر و تهش را با یادآوری از یک فیلم هم می‌آوریم! ژنرال! جایت اصلاً خالی نبود هنگامی که ما در حال تماشای فیلم Nine Songs بودیم! مرتیکه مادر به خطا به خیال خودش فیلم ساخته بود! 72 دقیقه تصویر بود که حاوی 9 آهنگ 4 دقیقه‌ای بود و 9 نوع مختلف از هم خوابگی (هر کدام 4 دقیقه)! آن هم با جزئیات کامل! از کار دستی زنانه و فوت بال بگیر تا سس سالاد کلم! خلاصه که صد رحمت به شب‌های لوس آنجلس!

ژنرال! سایه‌مان بر سرت مستدام
دست بوسمانی

چهارشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۸

میرحسین، تو که راست می‌گی؟

زنگ اول؛ علوم اجتماعی
خوب به سلامتی حاجی مایلی دوباره خر مراد رو سوار شد و تلپی افتاد روی صندلی سرمربیگری تیم ملی! اشتباه نکنید، نمی‌خوام در این زنگ راجع به مربی تیم ملی صحبت کنم! این بحث باشه برای زنگ ورزشتون! الان می‌خوام راجع به بعد اجتماعی برنامه نود بنویسم!
در برنامه نود دوشنبه 17 فروردین، جناب عادل خان فردوسی‌پور، حاجی مایلی رو به برنامه دعوت کرده بود. حاجی هم که تا همین چند روز پیش بنا به رأی دادگاه حق اظهار نظر راجع به علی دایی (و طبیعتاً تیم ملی) رو نداشت، این بار فارغ البال دعوت عادل رو پذیرفت و ... بماند! این زنگ چی داشتیم؟ آهان علوم اجتماعی!
دربرنامه نود حرف های خوبی زده شد. شاید جالب ترین بخش (اجتماعی) برنامه همون جایی بود که حاجی مایلی اشاره کرد، بازی کره‌شمالی مقابل کره جنوبی رو دیده. و فردوسی‌پور پرسید: چه جوری؟ اونوقت مایلی‌کهن گفت: البته من ماهواره ندارم، از طریق همسایه‌مون می‌بینم. بعد عادل دوباره پرسید یعنی چی؟ از خونه همسایه سیم کشیدید؟ حاجی مایلی گفت: البته بنده با توجه به شغلم می‌تونم ماهواره داشته باشم ولی ...
ماهواره همسایه حاجی مایلی اینا

نتیجه: کارمند سازمان تربیت بدنی بودن، شما رو از تهاجم فرهنگی مبرا می‌کنه! احتمالاً همسایه حاجی مایلی بین دو نیمه یه سری هم به Spice Platinum می‌زنه که خوابش نگیره!
×××
زنگ دوم؛ تاریخ
چند سال پیش در بم زلزله آمد، قمی‌ها گفتند: مجازات الهی سرشان آمده.
امسال در قم سیل آمد! قمی‌ها خفه شدند!

نتیجه1: یادمان باشد تاریخ باعث رسوایی یاوه‌گویان می‌شود!
نتیجه 2: تمام خرافه‌های دینی ناشی از ناآگاهی انسان بوده است.
×××
زنگ سوم؛ علوم سیاسی
میرحسین موسوی رو که می‌شناسید؟ همون که وقتی اومد، خاتمی عباشو کنار کشید و بعدش هم در مورد رأی گفت: من به میر حسین می‌دم! شما بهش بدین!
میرحسین موسوی در کنفرانس مطبوعاتی خود، در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه اعتماد که پرسید «شما نخست وزیر دورانی بودید که دوران بگیر و ببند بود اگر شما رییس جمهور شوید با طرح امنیت اجتماعی و طرح های مشابه چگونه برخورد می کنید؟» گفت: «پروژه امینت اجتماعی اثرات سوء دارد و تأمین کننده اهداف نظام ما نمی‌باشد و همه مسایل اجتماعی با تکیه بر مزیت‌های ما در اعتماد به جوانان و زنان باید تهیه شود و به صورت آمرانه و خشن هر نوع برخوردی که داشته باشیم آثار مثبتی نخواهد داشت.» وی تأکید کرد:«بخشی از برخوردها اساساً موضوعیت ندارد و با سوءنیت انجام می‌شود و این به حساب نظام گذاشته می‌شود و من این گشت‌ها را جمع خواهم کرد.»
نمی‌دونم چرا هر چی بیشتر جواب آقای موسوی رو می‌خونم بیشتر یاد چهره احمدی‌نژاد می‌افتم که در میزگرد تبلیغاتی خودش برای ریاست جمهوری، انگشتاشو تو هم کرده بود و می‌گفت: یعنی واقعاً مشکل ممکلت ما مدل موی جوونای ماست؟



نتیجه: علوم سیاست همان فن دروغ گویی است!
×××
زنگ چهارم؛ هندسه
درس امروز زوایا:

به این می‌گن روش بهینه تدریس!
×××
زنگ آخر؛ دینی / زیست شناسی
خوب بچه‌ها می‌دونم که همه خسته هستین و منتظرین که زنگ بخوره. برای همین زنگ دینی/زیست شناسی امروز رو اختصاص می‌دم به یک سوال ساده که در بالاترین پیداش کرده بودم:
دین ما به ما گفته که نظریه تکامل انسان، ساخته ذهن معیوب غیر مسلمون‌هاست و حضرت آدم و منزلشون اولین انسان‌هایی بودند که خدا آفریده.

سوال اینجاست که آیا جناب آدم و عیالشون ناف داشته‌اند؟ اگر داشته‌اند قبل از آفرینش نافشون به کجا وصل بوده؟ و اگر نداشته‌اند ناف بچه‌شون به کجاشون وصل بوده؟ توضیح دهید با ذکر مثال.

دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۸

او که بی‌دليل مرا به درآمدنِ آفتاب اميد می‌دهد، ابلهِ دلسوزِ ساده‌ای‌ست که نمی‌داند، نوميدی سرآغازِ دانايیِ آدمی‌ست

اول؛ انگار هزار کبوتربچه‌ منتظر در پسِ چشمهات، دلواپسی مرا می‌نگريست!
تا حالا شده از دیدن بعضی صحنه‌های به ظاهر معمولی در فیلم‌ها رنجیده بشی؟ خنده‌داره، نه؟ ولی وقتی هنرپیشه‌ای رو به هر دلیل دوست داشته باشی، حس خاصی نسبت به اون هنرپیشه داری. بچه که بودم (نه که الان نیستم!)، یادمه همیشه آخر فیلم Butch Cassidy and The Sundance Kid (مردان حادثه جو)، ناراحت می‌شدم که چرا رابرت ردفورد و پل نیومن کشته می‌شن!
حالا بعد از این همه سال و بعد از دیدن دوازده فیلم مختلف از ژولیت بینوش که با فیلم آبی کیشلوفسکی شناختمش و کم کم شیفته شخصیتش شدم، از دیدن برهنگی‌های تنش در فیلم Breaking and Entering به هیچ وجه حس خوشایندی نداشتم!
گفتم که خنده‌داره!
×××
دوم؛ من از حدیث دیو و دوری از دیدگان تو می‌ترسم ری‌را
تا حالا شده از حادث شدن یک اتفاق و یا انجام یک کار، بد جوری پشیمون شده باشی و هیچ راه برگشتی هم براش نباشه؟ اگر جوابت به این سوال منفیه، خیلی کارت درسته، ولی دوباره فکر کن!
×××
سوم؛ به زودی آن خبر سهمگين، به باغ بی‌آفتاب اين ناحيه خواهد رسيد
تا حالا شده بشینی حساب کنی چقدر از عمرت رو مشغول درس خوندن بودی و بعدش حدس بزنی که با توجه به شرایط فعلی خودت، چقدر ممکنه زنده بمونی تا بتونی از درسی که خوندی استفاده کنی؟ من 22 سال از 31 سال زندگی خودم رو مشغول درس خوندن بوده‌ام و احتمالاً 3 سال دیگه هم خواهم بود! تا همین الان شده 71 درصد از کل عمرم! آخرش که چی؟
×××
چهارم؛ اين ساعت ديواری، با آن آونگ هزارساله‌اش، نمی‌گذارد از خواب تو، به آرامی سفر کنم!
تا حالا شده یه چیزایی بنویسی و بعدش که می‌خونیشون احساس کنی که چقدر نوشته‌هات آغشته به غمه؟
ولی به قول پائیز از وبلاگ نوشتن همین درهم نوشتن رو دوست دارم٬ انگار که دارم با خودم زمزمه می‌کنم ... حالا یه بار شاده و یه بار ناشاد!
×××
پانوشت: همیشه حول و حوش همین حالا، هی هوای هپروت داشته‌‌ام ... همین خوب است ... همین خوب است ...