قرار نیست تو مشق شعر بذارم، اما هر چی خواستم اینو اینجا نیارمش دیدم حیفه. این شعری است که محسن نامجو اجرا کرده. اول از همه توصیه می کنم ویدئوی این شعر رو ببینین و بعد هم خود شعر رو اینجا بخونین. ا
---
"تریاک را به باز دمت پز"
---
روزی که خرید مادر کیف مدرسه
قرمز
چمدانی
کلاس اول با کلید
روزی که سخت حل می شد اصل هندسه
دبیر همدانی
صد کاروان شهید
روزی که مُرد خواهد جان بچگی
روزی که حسرت واجب است بر تو پای نئشگی
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
تا باد چنین باد داد و بیداد، که باد چنین باد
روزی که خط کش تصویری شکست میانه تنبیه
روزی که زنگ خانه ها صور اسرافیل بود گویی
روز درک تضاد، تبعیض، تواخر، ترجیح
روز لکه آب شور چشمت بر غلط دیکته
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روز حسرت یک بارفیکس در ذهن لاغر بازو
روز حسرت یک یار فیکس بودن در تیم مدرسه
روز اشاعه سخنان نو آموخته
روز تعریف فیلم پر هیجان هی جو
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روزی که رید بر تو دختر همسایه
روزی که دریّد پدرت را کشور همسایه
روزی که مرگ از در بسته ز پنجره تو آمد
روزی که دو کانال بود
کانال یک به جنگ می رفت
از کانال دو واتوتو آمد
روزی که مُرد خواهد جان بچگی
روزی که حسرت واژه بست بر تو پای نئشگی
روزی که خرید مادر کیف مدرسه
قرمز
چمدانی
کلاس اول با کلید
روزی که سخت حل می شد اصل هندسه
دبیر همدانی
صد کاروان شهید
روزی که مُرد خواهد جان بچگی
روزی که حسرت واجب است بر تو پای نئشگی
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
تا باد چنین باد داد و بیداد، که باد چنین باد
روزی که خط کش تصویری شکست میانه تنبیه
روزی که زنگ خانه ها صور اسرافیل بود گویی
روز درک تضاد، تبعیض، تواخر، ترجیح
روز لکه آب شور چشمت بر غلط دیکته
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روز حسرت یک بارفیکس در ذهن لاغر بازو
روز حسرت یک یار فیکس بودن در تیم مدرسه
روز اشاعه سخنان نو آموخته
روز تعریف فیلم پر هیجان هی جو
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روزی که رید بر تو دختر همسایه
روزی که دریّد پدرت را کشور همسایه
روزی که مرگ از در بسته ز پنجره تو آمد
روزی که دو کانال بود
کانال یک به جنگ می رفت
از کانال دو واتوتو آمد
روزی که مُرد خواهد جان بچگی
روزی که حسرت واژه بست بر تو پای نئشگی
روزی که آتش به چه کار آید
تریاک را به باز دمت پز
روزی که منقل به چه کار آید
تریاک را به باز دمت پز
روزی که منقل به چه کار آید
وافور را به سینه ات بنشان
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روزی که رهبر نوجوان تانک خورده بود
روزی که آستین کوتاه لگد میان گرده بود
روزی که ریش، روزی که زیر بغل، پاره
روزی که یخه از فرط ایمان چرک بود
روزی که داگلاس هنوز مایکل نبود، کرک بود
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روزی که شهوت هنوز در حومه شهر بود
روزی که در استعاره فلک قطره بحر بود
روزی که دنیا تمام می شد هر هفته جمعه ها غروب
روزی که سرد بود
حرام شطرنج و تخته نرد بود
تنها حلال این رنگ و روی زرد
تنها حلال باری افیون و گرد بود
روزی که وُله تنها عکس گم گشتگان بود
ایران نبود مهد تشنگان بود
روزی که پایتخت دشت آزادگان بود
دشت نبود، خیابان پادگان بود
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روزی که چمران بر پارک وی آرام خُسبید
روزی که فوزیه در کربلا شد شهید
روزی که شاه رفت، جمهوری یک طرفه شد
روزی که تنها راه آزادی از انقلاب بود
روزی که مهتاب بود، سراب بود، سراب ناب بود
آن نوشابه که هشت ساله کنار حضرت معصومه خوردمش
مادر خریده بود
سبز بود
سِوِن آپ بود
آوَخ چه کرد با ما این جان روزگار
آوَخ چه داد به ما هدیه آموزگار
طراحی که کتیکِلِویتس
قدسی قاضی نور
روح جهان کارگری
پله عبور
خشم شدید برف روب فقیر
انگشت یخ زده پسر روزنامه فروش
یخ شکسته با اشاره انگشت
آب روان
سیل دمان
عقده به تیراژ پنج هزار تا
از آسمان میکروفون می بارید جبراً
گوساله هم یکی را بلعید سهواً
روزی که گوش مفت ترین جنس بود
قصه کلیشه پولدار ناجنس بود
دختر به نام نل در های و هوی شهر
در جستجوی عدنِ ابد، پارادایز بود
در پشت موی ریخته بر چشم، برادرش
آن موهای منفصل از گردن پدر بزرگ
در لای چرخ کالسکه
در لای عاج چرخ کالسکه
در لای عین عاج چرخ کالسکه
در لای چرخش عین عاج چرخ کالسکه
در لای چرخ چرخش این همه بازی روزگار
بسی رنج بردیم در این سال سی
که رنج برده باشیم فقط مرسی
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روزی که رهبر نوجوان تانک خورده بود
روزی که آستین کوتاه لگد میان گرده بود
روزی که ریش، روزی که زیر بغل، پاره
روزی که یخه از فرط ایمان چرک بود
روزی که داگلاس هنوز مایکل نبود، کرک بود
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روزی که شهوت هنوز در حومه شهر بود
روزی که در استعاره فلک قطره بحر بود
روزی که دنیا تمام می شد هر هفته جمعه ها غروب
روزی که سرد بود
حرام شطرنج و تخته نرد بود
تنها حلال این رنگ و روی زرد
تنها حلال باری افیون و گرد بود
روزی که وُله تنها عکس گم گشتگان بود
ایران نبود مهد تشنگان بود
روزی که پایتخت دشت آزادگان بود
دشت نبود، خیابان پادگان بود
روزی که رفت از باد روزی که ماند در یاد
شهر کلان که روزی علی آباد باد
روزی که چمران بر پارک وی آرام خُسبید
روزی که فوزیه در کربلا شد شهید
روزی که شاه رفت، جمهوری یک طرفه شد
روزی که تنها راه آزادی از انقلاب بود
روزی که مهتاب بود، سراب بود، سراب ناب بود
آن نوشابه که هشت ساله کنار حضرت معصومه خوردمش
مادر خریده بود
سبز بود
سِوِن آپ بود
آوَخ چه کرد با ما این جان روزگار
آوَخ چه داد به ما هدیه آموزگار
طراحی که کتیکِلِویتس
قدسی قاضی نور
روح جهان کارگری
پله عبور
خشم شدید برف روب فقیر
انگشت یخ زده پسر روزنامه فروش
یخ شکسته با اشاره انگشت
آب روان
سیل دمان
عقده به تیراژ پنج هزار تا
از آسمان میکروفون می بارید جبراً
گوساله هم یکی را بلعید سهواً
روزی که گوش مفت ترین جنس بود
قصه کلیشه پولدار ناجنس بود
دختر به نام نل در های و هوی شهر
در جستجوی عدنِ ابد، پارادایز بود
در پشت موی ریخته بر چشم، برادرش
آن موهای منفصل از گردن پدر بزرگ
در لای چرخ کالسکه
در لای عاج چرخ کالسکه
در لای عین عاج چرخ کالسکه
در لای چرخش عین عاج چرخ کالسکه
در لای چرخ چرخش این همه بازی روزگار
بسی رنج بردیم در این سال سی
که رنج برده باشیم فقط مرسی
---
محسن نامجو
--------------------------------------
اااااااا لینکونک؛
دوم؛ آقای دایی ما آخرش نفهمیدیم تو کدوم طرفی هستی؟ اینجا با اندی عکس می اندازی و توی برنامه نود مشکی می پوشی و ایام فاطمیه رو تسلیت می گی. البته یک ویدئو کوتاه هم ازت در اینترنت هست که فعلاً بماند! ا
چهارم؛ راه های عجیب پول در آوردن
ششم؛ یک عکس از آقای حداد عادل و هیأت همراه در اروپا صرفاً جهت خالی نبودن عریضه! اگه کمه این یکی رو هم ببینین! ا