چهارشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۶

!ما بس که نپریدیم، پریدن یادمون رفت

سلام بر ژنرال دامة برکاتة؛
ملاحظه داشتیم که مدتی است از حضرت عالی خبری نیست جز همان ادعای قیومیت اتحادیه دامداران گیلکی که به اختصار به آن پگاه می گویند. القصه ما هم برای تو، خیلی خوش خبر نیستیم. ا
چند روزی است حالمان ناخوش است و این شکم برآمده هم آینه دق! ا
از حالمان برایت نوشتیم، پس ناگفته نماند که طبیبمان مدعی است چیزی به نام سینوس یا کسینوسمان ملتهب و دردناک گشته. فلذا تخم چشمانمان می سوزد و پای چشم هامان کبود گشته. مشاور اعظم مدعی است این سینوس یا کسینونسمان احتمالاٌ از جانب دشمنانمان مأمور گشته تا بدن ما را به تسخیر خود در آورد و ما را از پا بیندازد. اما کور خوانده این یونانی که آخرش نفهمیدیم سینوس بود یا کسینوس! ا
البته ذکر این مورد هم شایسته است که التهاب این اجنبی در کله ما، راه اشتهایمان را به شدت مسدود کرده و دست کم چند قیراط از این فربگی ناخوشایندمان کاسته است! (1 قیراط حدوداً همان 200 میلی گرم شماست)ا
ژنرال اگر یادت باشد آن زمان که هنوز تو را کشف نکرده بودیم، از تلخکی به نام منصور نوشتیم و اذعان داشتیم که مجلس بزم و ترقصی در حضور ما و به وسیله این تلخک برگزار شد. بعد از آن مشاور فرهنگی مان که انگار از کل واقعه (!) خیلی خوشحال بود، چاپار الکترونیکی نزد ما و مردممان فرستاد حاوی این مضمون که "من مخلص همهتون هم هستم! اصلاً من به عشق شما زنده ام! شما امر کنید تا بنده هر تلخکی که شما بخواهید، کت بسته به سرزمین کانگاروها بیاورم." ما هم ساده لوحانه فهرستی بلند بالا فراهم فرمودیم و تقدیم مشاور فرهنگی ایثارگرمان کردیم. ا
بعد از آن، هر روز چشم به راه تلخک های محبوبمان بودیم تا این که خبر مجلس بزم دیگری به وسیله چاپار الکترونیکی دیگری به دستمان رسید. مسرور گشتیم و با اشتیاق خبر را خواندیم اما در نهایت پشیمان گشتیم چون نام تلحک امید را ملاحظه فرمودیم. فی الفور جبهه گیری نمودیم و اعلام کردیم که تلخک امید را به حضور نمی پذیریم. اما سمبه مان آنقدر پر زور نبود و آنچه نمی بایست حادث می شد، شد! ا
مشاور فرهنگی هم که خوشحال از کل ماجرا (!) این بار بدون دانستن نظر ما اعلام نمود که به زودی نام تلخک بعدی را عیان خواهد کرد. اشخاص به تکاپو افتادند که شخص سوم کیست؟ در این بین نام تلخک هومن و اخوی نانازش کامران، بیش از همه در دهان ها می گشت. اما ژنرال از تو چه پنهان که نفر سوم، تلخکه ای بی مشتری، به نام لیلا فروهر است. ا
ژنرال خودت تصور کن که ما چه حالی داشتیم وقتی شنیدیم که پای تلخکه لیلا نیز به این بلاد باز خواهد شد! ا
ژنرال حالا درد ما این نیست که چرا سومین مجلس هم این طوری شد! دردمان این است که مبادا دفعات بعد، کارمان به تلخک هایی چون عباس قادری و جوادی یساری بکشد! ا
ژنرال واقعاً خوش به حالت که اقلاً اگر قدم هر کدام از این تلخک ها به بلاد تو بیفتد فی الفور قلم پایشان شکسته و تکه بزرگ اندامشان گوششان خواهد بود! ا
عزتت زیاد و سایه ات مستدام
سیّم اوکتبر 2007 میلادی
-----------------
اااااااا لینکونک؛
اول؛ راستی ژنرال جناب عالی از هواداران مأمور سانسور آقای ضرغامی که نیستی؟
دوم؛ ژنرال آب شنگولی بیارم برات؟ دیگه از اینا که گرفتارتر نیستی! ا
سوم؛ چی؟ ماشینتو جای بدی پارک کردی؟ من از همون اول که اون ماشینو دیدم فهمیدم صاحبش باید ایرانی باشه! ا
چهارم؛ اقلاً بشین یه چایی تازه دم بهت بدم! ا