چهارشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۶

!طولانی - طولانی و طولانی

اپیزود اول؛
از شنیدن لغت سابقه دار یاد چه نوع افرادی می افتین؟ دزد؟ مجرم؟ متهم؟ قاتل؟ یا بازیکنان با تجربه فوتبال؟ آقای قلعه نوعی کم کم داره برای خودش یک واژه نامه تدوین می کنه! تا حالا شده سه تا سوتی: استفاده از لغت کل الیوم به جای کلهم به معنی روی هم رفته! (این عبارت رو قلعه نوعی در برنامه نود و در دفاع از ایراد مایلی کهن به تعداد همراهان تیم ملی در سفر به امارات بکار برد آن هم نه یک بار بلکه سه بار!) استفاده از لغت آنالیز به جای آنالیزور به معنی تحلیلگر (ببخشید معادل فارسی مناسبی براش پیدا نکردم! این هم در همون برنامه و در توجیه همراهی مارکار آقاجانیان با تیم از سوی قلعه نوعی عنوان شد. ایشون اعلام کرد که مارکار آنالیز تیم ماست!) و استفاده از واژه سابقه دار به جای باتجربه در مصاحبه پیش از بازی با مالزی در جام ملت های آسیا. ا
اپیزود دوم؛
یکی از خوشایندترین تکنولوژی ها برای من صنعت خودروست. همیشه از بچگی با دیدن ماشین های جدید یا کمیاب لذت می بردم. حالا امروز می خوام ماشین های مورد علاقه مو در ۶ رده مختلف اینجا لیست کنم: ا
a) Hatch Cars:
---
b) Sedan Cars:
---
4WD/SUV Cars:
---
Sport Cars:
---
Luxury Cars:
---
Sport/Luxury Cars:
اپیزود سوم؛
دیدی بعضی وقتا اینقدر غرق روزمرگی هات می شی که یادت می ره این روزها هم بخشی از اون زندگی ایست که دوست داری به بهترین نحو ازش استفاده کنی اما همش درگیر کار و درس و این جور مسائلی؟ دیروز ریزدونه می گفت کارش رو صرفا برای رفع خستگی منتفی کرده و در کلاس زبان فرانسه و تنیس اسم نوشته تا قدری به علایقش بپردازه. بعد هم در فکر تدارک یک سفر تنهایی (بدون جناب شوهر) است به دلیل مذکور! اولش کلی تیکه بارش کردم که بابا مرفه بی درد و عنصر مصرف کننده اجتماع و از این حرفا ... ولی بعدا که فکر کردم دیدم کار درست رو ریزدونه انجام می ده نه من که یادم نمیاد آخرین بار کی بدون فکر به هیچ چیزی برای دل خودم یه کاری کردم. مرسی ریزدونه از این تلنگر مجازی به ذهن معیوب من! ا
اپیزود چهارم؛
دیشب چون خبری از فوتبال جام ملت های آسیا نبود و ما هم تقریبا در طول ۱۰ روز گذشته هر شب مهمون داشتیم تصمیم گرفتیم که زود بخوابیم و خوابیدیم. اما رکورد تلفن های در زمان خواب این بار شکست تا دو بار در ساعات اولیه شب از خواب بپریم و یک بار ۲۰ دقیقه به ۵ صبح! این قوانین انسانی هر قدر هم که دقیق باشند باز پر از ایرادند! آخه چی می شد ساعت همه دنیا با هم هماهنگ بود که من از شوک صدای تلفن نصفه شبی بی خوابی به سرم نزنه که بشینم برای بار چهارم کاغذ بی خط رو تنهایی نگاه کنم و حتی با صدای نیمه بلند هم بخندم! حالا از این گله ها که بگذریم این کاغذ بی خط که به نظر من شاهکاره! مگه نه سوسن جون؟
اپیزود پنجم؛
شنبه بر حسب اتفاق با پدر یکی از آشناهای ایرانیم در استرالیا آشنا شدم. خانواده خوب اما تنهایی که بیش از ۱۰ ساله در استرالیا هستند و قبل از اون هم ظاهرا در نیوزیلند ساکن بودند. با هم در یک مسیر رفت و برگشت یک ساعته همراه بودیم. این پدر که انصافا خوشایند من بود بد جوری دلش از ایرانی های بد خون بود. می گفت ما دو جور ایرانی داریم یک جور خیلی خیلی بد هستند و جور دیگه خیلی خیلی خوب. که متاسفانه اولی ها اکثریت کنونی ایرانی ها رو تشکیل می دن. پدر مذکور اینجا زندگی خوب و راحتی در کنار همسر و چهار فرزند موفقش داره. اما واقعا ترجیح می ده از ایرانی ها دور باشه به همون دلیلی که نوشتم. دیروز به حرفش فکر می کردم و یه جورایی با حرفاش موافق بودم. مثالش هم دید اولیه و ثانویه خودم به روابطم با خیلی از ایرانی های اینجا بود. در نگاه اول همه خوب و خیر خواه و دوست داشتنی هستند. اما با گذر زمان شاهد اتفاقاتی هستی که خواه یا ناخواه روی روابطت تاثیر بدی می ذاره. شاید ایراد از منه. منکر این قضیه نیستم. اما اهل ادای دوستی در آوردن هم دیگه نیستم. خسته شدم از چاکرم مخلصم های بیهوده و دروغی که از این ور و اون ور می شنوم! ا
اپیزود ششم؛
ظاهرا این روزها سرم خلوت شده ها! چون باز هم داشتم فکر می کردم و به این نتیجه رسیدم که چقدر ذره ذره و نامحسوس رفاه اجتماعی در ایران به فنا نزدیکتر می شه. داشتم به این فکر می کردم که بعضی واژه های جدید و آزار دهنده در سطح جامعه ما در ایران پراکنده است که جز ناراحتی و فشار عصبی برای مردم چیزی نداره. واژه هایی مثل حق مسلم ما که به زور ملکه ذهن ما شده. واژه هایی مثل سهمیه بندی بنزین یا حجاب آقایان و هزار تا لغت مجعول و بی اهمیت دیگه که با زیرکی نان به نرخ روز خوران به اولویت مردم ایران تبدیل شده. واژه هایی که ایران رو به ماکتی از افغنستان دوران طالبان تبدیل خواهد کرد. ا
اپیزود هفتم؛
تا حالا از نزدیک شاهد سنگسار بودی؟ (من نبودم) از طریق فیلم چی؟ (من بودم) اگر جوابت به یکی از این دو سوال مثبت باشه پس تو هم شاهد جان دادن یک انسان به جرم ارضای غریزه ای خدادادی (ولو نازیبا) آن هم به دست یک عده دیگر بودی. مخصوصا نوشتم عده و نه انسان چون نمی تونم (نمی خواهم)‌ باور کنم که یک انسان با شعور برای پاک کردن گناهان خودش مرتکب قتل عمد بشه. چون نمی تونم (نمی خواهم)‌ ب‍پذیرم که یک انسان حتی از حیوان هم پست تر باشه. اما متاسفانه اکثر حقایق دنیای انسان امروزی کثیف و آلوده است. آهای آدم کشان دسته جمعی! لطفا برای ارضای وجدان پلیدتان خدا رو به بازی نگیرید. ا
----------
ااااا لینکونک؛
اول؛
تن تن و میلو رو یادت میاد؟ نسخه پی دی اف کتاب های ترجمه شده تن تن رو اینجا می تونی دانلود کنی. برای این کار در فولدر تن تن با انتخاب هر داستان صفحه ای باز می شه که در انتهای اون دستور دانلود وجود داره. با کلیک بر روی اون یک پنجره دیگه باز می شه و پس از ۱۰ تا ۲۰ ثانیه وسط های صفحه لینکی برای دانلود فایل فعال خواهد شد. ا
دوم؛
فرهنگ سازی یعنی این. فرهنگ سازی یعنی مبارزه توام با آموزش. چرا اینو می گم چون یادمه در فرودگاه مهر آباد یک بیلبورد بود برای مبارزه با ایدز به دو زبان انگلیسی و فارسی. واژه های انگلیسی درست و گویا بود: ا
Go to doctor regularly
Use CONDOM
&
Be responsible
اما ترجمه فارسی: ا
به دکتر مراجعه کنید
!باوفا باشید
و
مسوؤل باشید
.
برای دلایلی از این قبیل رشد بیماری ایدز در ایران رو به افزایشه. چون هنوز در ایران و در داروخانه اگر مرد (زن) باشیم دنبال یک فروشنده مرد (زن) می گردیم تا کاندوم رو با دست بهش نشون بدیم و آروم بگیم: یه بسته از اونا می خواستم! ا
سوم؛
این لینک رو هم ببینین! ا
چهارم؛
دولت نیو ساوت ویلز استرالیا با اعلام احتمال حملات تروریستی و یا حوادث طبیعی از مردم خواسته تا یک کیف حاوی وسائل ضروری آماده کنند تا در هنگام حادثه غافلگیر نشن! ا
پنجم؛
در کانادا عده ای مسلمان با خرید زمین یک کلیسا اقدام به احداث مسجد به جای کلیسا کرده اند! فقط خدا کنه چند قرن بعد بلای کنونی در سرزمین مورد ادعای فلسطینی ها و اسرائیلی ها سر مردم اون منطقه نیاد. راستی تعریف بت پرستی چی بود؟
ششم؛
در راستای درگیر کردن بیش از پیش ذهن مردم بهشت زهرا اعلام کرده که چون بنزین نداریم اگر سهمیه ما افزایش پیدا نکنه از هفته بعد نمی تونیم جسدها رو به بهشت زهرا منتقل کنیم. و معنی و مفهموم آن این است که اگر کسی از خانواده ای فوت کرد سه راه داره: یا ماشین (با بنزین) دارن و خودشون طرف رو می اندازند صندوق عقب و می رن بهشت زهرا. یا ماشین دارن و بنزین ندارن و یا ماشین ندارن و پول دارن که دراین صورت آژانس می گیرن و یا اینکه نه ماشین دارن و نه بنزین و نه پول که در این صورت جنازه رو احتمالا با اتوبوس یا مترو به منزل ابدیش می رسونن! آقا تو رو خدا نمیر تا ببینیم تکلیف بنزین چی می شه آخه! ا
هفتم؛
چی بگم آخه؟ اصلاً خودتون بخونین به من چه! ا