چهارشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۶

آقای خاتمی

مقدمه؛
رک و راست بگم که من هیچوقت از آقای خاتمی خوشم نیومده و برای این عدم علاقه دلایل خاص خودم رو هم دارم، اما در عین حال منکر تفکر باز و خوش خلقی ایشون هم نیستم. در بین دوستان و آشناهایی که دارم کسانی رو می شناسم که با شنیدن اسم آقای خاتمی رگ غیرتشون باد می کنه و البته کسانی رو هم می شناسم که بعد از شنیدن نام ایشون جز نفرت چیزی در چهره شون پدیدار نمی شه. با علم به تمام این مسائل و تضادها، مطلبی از آقای ابراهیم رها -طنزپرداز- در شماره اخیر 40 چراغ خوندم که حیفم اومد اینجا نذارمش: ا
***********************
.
سر نمي زني با وفا! مي دوني چندوقته نيومدي پيش ما مثل قديما بشينيم توي حياط هندونه قاچ کنيم، گپ بزنيم پشت سر اصلاح طلب ها غيبت کنيم؟ بهونه نيار، چطور مي رسي اين همه خارج و فرنگ بري، بعد نمي توني يه سر به ما بزني؟ سيد جان همين اول نامه ام را با گلايه شروع کردم که بگويم اساساً در اين نامه به ميزان متنابهي گله و شکايت دارم. ا
.
سيد من تازه فهميدم که همه دردسرها زير سر تو بوده. راست مي گويم پس به من حق بده. سيد تو که رفتي همه چيز ارزان شد. برنج مفت، روغن مفت مخصوصاً تخم مرغ مفت مفت، گوجه فرنگي را هم کيلويي پونزده زار مي خريم از دم قسط. سيد چرا؟ نه آخه چرا؟ خدا وکيلي چرا اين همه سال جلوي پيشرفت ما را گرفتي؟ جواب بده خب. هي من ديسک کمر دارم، هي من بحران درد گرفته ام که نشد حرف. مرد مومن ما در عرض يک سال ونيم الان به کشف داروي ايدز رسيده ايم. اين درست است که تو هشت سال اين همه فن آوري را توي پارکينگ خانه تان گذاشته بودي فقط با آن شيرموز درست مي کردي و آب هويج؟ استفاده شخصي از اموال عمومي؟ سيد چه بگويم به تو آخر؟ سيد تو که رفتي وضع ورزش خوب شد، آلودگي هوا الان شايعه اي بيش نيست و ترافيک را مادربزرگ ها به عنوان خاطرات قديمي براي بچه ها تعريف مي کنند به جان خودم. ا
.
سيد! کسي نبود به تو بگويد آخه اين چه کاريه؟! سيد جان من خيلي از تو گلايه دارم. يعني داشتم. تا همين ديشب داشتم. ديشب با همسر گرامي داشتيم تلويزيون تماشا مي کرديم و يک آقايي (رقيب انتخاباتي تان) آمد گفت در خرداد 76 عليه من جوسازي شد. گفت من ليبرال بودم به من گفتند طالبان. تلويزيون ما که پاناسونيک است خوب همه چيز را نشان مي دهد و ديشب هم داشت نشان مي داد. بعد گفت به من هر چيز بگويند لااقل نمي توانند بگويند بي عرضه. و تلويزيون ما اينها را نشان داد و من خجالت کشيدم و تلويزيون ما که پاناسونيک است اما هيچ خجالت نکشيد و نشان داد. راستش سيد جان دلم تنگ غروب آسمون شد. دلم گرفت. گفتم چنته بخرم بخورم بلکه دلم باز شود. آدم با لوله بازکن چنته بميرد انصافاً ضايع تر از آن چيزي است که سعيد امامي با آن مرد! ا
.
سيد، از وضع محل پرسيده بودي، جانم برايت بگويد که روبروي خانه ما را ساخته اند (7 طبقه) ماه اول سال، متري 700 تومان بود. حالا متري يک ميليون و چهارصد هم نمي دهد. البته من بر سر اين حرفم هستم که از وقتي تو رفته اي همه چيز خوب شده اما ... بگذريم. بعد به ما گفتند مسکن امسال 15 درصد گران شده. من رياضي ام خيلي خوب نيست سيد جان، اما مي دانم اگر هفتصد بشود يک و چهارصد ديگر پانزده درصد نيست. فوق فوق اش بشود هفتاد درصد! پانزده درصد نمي شود. بعد هم فهميديم که الان پانزده درصد گران شده اما در دوره تو بيست درصد. سيد چرا اين کارها را کردي آخر که الان من جلوي در و همسايه نتوانم سر بلند کنم؟
.
سيد اين سوالات موهن آموزش و پرورش اگر در دولت تو مطرح مي شد گمانم من اصلاً الان کسي را پيدا نمي کردم تا برايش نامه بنويسم، کلاً! ا
.
سيد بدت نيايد، ناراحت نشوي. مي دانم عصبي مزاج هستي. اما تو واقعاً طنز خراب کني. نه بيخود عصباني نشو. راست مي گويم. بعد از سال ها طنز نوشتن مي دانم که تو آدم طنز خراب کني هستي. باور کن اين شخص تو هستي که طنز را از بيخ نابود مي کني! نمونه اش همين نامه اي که نزديک عيد دارم برايت مي نويسم و نمداري کاغذش نه از از باران بهاري است نه از شبنم برگ ها. از چيست سيد؟
.
سيد، رئيس جمهورها معمولاً پتانسيل طنز دارند. همه شان دارند. بعضي ها کمتر، بعضي ها بيشتر. اما طنز نويس ها مقابل همه رئيس جمهورها به يک اندازه جرأت طنز نوشتن ندارند! ما از تو بيشترين طنزها را نوشتيم و تو کمترين پتانسيل طنز را داشتي. دنياي وارونه ايست سيد. اين هم تقصير تو بود. ما اين همه با طنز تو را نقد کرديم بگذار دو دفعه هم طرفت غش کنيم! اتفاقي نمي افتد. اي جنبه دار به قول مولانا «بابا باجنبه»! ا
.
سيد جان، خاتمي، سيد محمد خاتمي عزيز. اينها را گفتم که بگويم «حال ما خوب است اما ... تو باور نکن.» ا
صبح تا حالا اين نوار يک بند در ضبط صوت مي خواند «ستارگان نهفتند در آسمان ابري/ دلم گرفته اي دوست هواي گريه با من» راستي يک جايش هم مي خواند «رها، رها، رها، من»! ا
.
جواب نامه يادت نرود. ا
.
عيد شما مبارک! ا
.
قربانت: ابراهيم رها
******************************
جواب نامه آقاي خاتمي ا
.
جناب آقاي رها! ا
.
طنز که در عرصه ادب و فرهنگ هر کشور از جمله کشور ما جايگاهي والا دارد (و البته مي تواند داشته باشد) اگر در جاي خود قرار گيرد و بنشيند مي تواند در بيداري گري، به خود آوردن و انگيزه تحول يافتن معجزه کند. شما هنرمندي والاقدر و طنازي زبردستيد که به توانايي و لطف کارتان غبطه مي خورم. برايتان در همه حال و همه جا سلامتي و توفيق بيشتر آرزو مي کنم. ا
.
دوستدارتان
.
سيدمحمدخاتمي