پیش پرده:
تا یادم میاد همیشه حرفی در گوشم بود که حرف مرد یکی است.حالا وقتی به این جمله فکر میکنم به نظرم سر تا
پایش ایراد است.
پرده اول:
به اصطلاح مدافعان حقوق زنان، این حرف خشونت علیه
زنان به حساب میاد و به گمان خودم هم که مدافع برابری "بی قید و شرط"
حقوق انسانها هستم، این حرف خرد شماری زن است.
پرده دوم:
اینکه کسی که حرف و فکرش عوض نشود، ذهنش بوی گند
میگیرد. البته لزوماً عوض کردن طرز فکر نشانهی بد بویی ذهن نیست، ولی ذهن خوش بو
در انسانی است که فکرش به "مرور زمان" اصلاح شود. یکی از این موارد که
آدم حرفش رو عوض کنه اینه مثلاً قبلاً یه طوری فکر میکرده و الان با چرخش ملایم
از اون فکر به یه فکر دیگه رسیده. اما یه مواردی هم هست که واضحه طرف قبلاً فکر
نمیکرده و الان هم نمیکنه و با چرخشی صد و هشتاد درجهای کلاً طرز فکر قبلی رو
دار زده!
مثلاً طرف در دوره دانشگاه جوجه بسیجی بوده و برای دانشجویانی
مثل من بارها مشکل ایجاد کرده، اما الان در بریزبن یکی باید بیاد تریپ روشن فکریش
رو قاب کنه. یا مواردی داشتیم که تو دانشگاه شبیه مهره سیاه شطرنج
بودن. یعنی یه خمره چادری سیاه همراه با کمی عینک. بعد الان یکی در غرب زرد آلو میتکونه
و یکی در شرق عکس سه در چهارش رو هم با مقادیری سینه میندازه قربتاً عبدالله!
بیشمار هم زن و مرد میشناسم که بعد از تجربهی زیر زیرکی "عشق
دوم هماره فاجعه است"، حالا در نقش همسران با وفا و متعهد، همگی عرصه زندگی
رو بر همسرانشون چنان تنگ کردن که طرف فقط به زور بچهاش مونده تو زندگی.
اینایی که نوشتم، دیدم که مینویسم. از بریزبن تا پرت تو
استرالیا، از تورنتو تا ونکوور تو کانادا و از بوستون تا سن دیگو در آمریکا. ایران
هم که طرز فکر و حرف آدما کلاً تحت تأثیر سریال های ماهوارهست!
پرده آخر:
خوب برگردم به جملهی اولم. آدمها عوض میشن. ولی لزوماً
همشون آدم نمیشن. بعضیهاشون در همین عوض شدنها عوضیتر میشن ولو اینکه لباس
آدمیت بپوشند!
آدمها عوض میشن و این ویژگی آدمهاست. ولی آدمها نمیتونن
من رو مجبور کنن که گذشتهشون رو فراموش کنم.