یکی از مشخصات بد ما ایرانیان خصلت زیر آب زنی و عدم پذیرش برتر بودن دیگران است. این خصلت از همان دوران مدرسه قابل مشاهده است. جایی که شاگرد اولها همیشه منفور هستند. در محیط کار هم آن کسی که بیشتر کار میکند معمولاً زودتر مورد غضب همکاران و به تبع آن رؤسای خود قرار میگیرد. اوج این مشکل را میتوانیم در جامعه ورزشمان نیز ببینیم. زمانی که علی دایی در دوران بازیگریش، نه تنها در سطح آسیا بلکه در سطح دنیا برای ایران افتخار آفرینی میکرد، ما در کشور خودمان او را زیر بار کنایهها و طعنههایمان له کرده بودیم. علی دایی به عنوان تنها بازیکنی که در سطح ملی بیش از 100 گل زده است (دایی در 149 دیدار ملی، 102 گل زده است – میانگین هر 131 دقیقه یک گل)، تا مدتها نفر اول دنیا خواهد بود. اما به محض این که از دوران اوجش فاصله گرفت، چنان توسط ما و مطبوعات له شد که در نوع خود مثال زدنی بود! این در حالی است که پس از خداحافظی دایی، میانگین گل زده تیم ملی ایران به شدت افت کرد. اگر باور ندارید به این آمار دقت کنید:
تیم ایران در طول 13 سال دوران فعالیت علی دایی در تیم ملی، از 16 خرداد 1372 تا 31 خرداد 1385، در 187 دیداری که انجام داد 404 بار به گل رسید (میانگین 2.2 گل در هر بازی) و در 55 درصد بازیهایی که انجام داد به پیروزی رسید. این آمار در 61 دیداری که پس از حذف دایی از تیم ملی انجام شده است به 90 گل در 61 بازی (1.5 گل در هر بازی) و پیروزی در 51 درصد بازیها تقلیل یافته است.
دایی پس از خداحافظی از تیم ملی در سایپا به عنوان بازیکن مربی بار دیگر به موفقیت رسید و با به ثمر رساندن 10 گل، با تیم سایپا قهرمان لیگ برتر ایران شد. درست در همان موقع با انتخاب بسیار زودهنگام دایی به عنوان سرمربی تیم ملی، مهرهای بسیار ارزشمند برای سرمربیگری تیم ملی را سوزاندیم تا جایی که دایی از فروردین 1388 تاکنون در عرصه فوتبال ایران حضور ندارد و بعید است که به این زودیها به فوتبال (ملی) بازگردد.
در مورد حسین رضازاده نیز با اقدامی مشابه یک مهره ورزشی دیگر را سوزاندیم. من کاری به جهت گیریهای سیاسی رضازاده ندارم. چرا که معتقدم او در عرصه سیاست، هیچ محلی از اعراب ندارد! اما رضازاده کسی بود که باعث افتخار همه ما ایرانیان در دنیا بود. رکورددار وزنهبرداری دنیا و قهرمان المپیک. اما او را نیز زود خرج کردیم. رضازاده که خود در المپیک پکن، به دلیل دوپینگ ترجیح داد خود را به مصدومیت بزند؛ از آن تجربه تلخ درس نگرفت و در حالی که بسیار جوانتر و ناپختهتر از آن بود که سرمربی تیم ملی شود، به غلط سرمربی شد تا با ارتکاب اشتباه بزرگش در تجویز دارو به وزنهبرداران، برای ابد او را از دست بدهیم. او مجبور شد مواد نیروزا به شاگردانش بدهد، چون هیچ بار فنیای در چنتهاش برای آنان نداشت و آبرویش در خطر بود. این اشتباه مهلک او در پی موضعگیریهای سیاسی خلاف افکار عمومیاش دست به دست هم داد تا مورد آماج حمله مردم و مطبوعات قرار بگیرد. اما این بی انصافی است که قهرمانیهای او و عدم پذیرش اغوا کننده فدراسیون وزنهبرداری ترکیه به او را (پس از قهرمانی در المپیک آتن) نادیده بگیریم و تنها به او بتازیم.