نگاهم به زمین بود. بی حوصله و مضطرب.
در همین حال و بدون برگرداندن نگاهم، گفتم: تا حالا شده هر چه در توان داشتی، خرج کرده باشی برای رسیدن به یک هدف ولی در انتها ببینی که هنوز سر جای اولت هستی؟
بهش نگاه نمیکردم، اما میدونستم داره نگاهم میکنه.
با آرامش گفت: میخوای تو پرانتز بخونم "زندگی"؟
هنوز نگاهم به زمین بود، فشار چند وقت اخیر، خستهام کرده بود.
با بیرون دادن بازدمم، پوزخندی زدم و گفتم: پس میدونی دارم از چی حرف میزنم.
رقص نوک انگشتانش را روی میز حس میکردم.
در همین حال گفت: این جمله معروف رو شنیدی که میگن "زندگی دو نیمه است. نیمه اول در آرزوی نیمه دوم و نیمه دوم در حسرت نیمه اول"؟
با لبخندی حاکی از آگاهی گفتم: خوب که چی؟
از روی صندلیاش بلند شد و گفت: هیچی! فقط خواستم بگم خوش به حال اونایی که همون نیمه اول تعویض میشن!
در همین حال و بدون برگرداندن نگاهم، گفتم: تا حالا شده هر چه در توان داشتی، خرج کرده باشی برای رسیدن به یک هدف ولی در انتها ببینی که هنوز سر جای اولت هستی؟
بهش نگاه نمیکردم، اما میدونستم داره نگاهم میکنه.
با آرامش گفت: میخوای تو پرانتز بخونم "زندگی"؟
هنوز نگاهم به زمین بود، فشار چند وقت اخیر، خستهام کرده بود.
با بیرون دادن بازدمم، پوزخندی زدم و گفتم: پس میدونی دارم از چی حرف میزنم.
رقص نوک انگشتانش را روی میز حس میکردم.
در همین حال گفت: این جمله معروف رو شنیدی که میگن "زندگی دو نیمه است. نیمه اول در آرزوی نیمه دوم و نیمه دوم در حسرت نیمه اول"؟
با لبخندی حاکی از آگاهی گفتم: خوب که چی؟
از روی صندلیاش بلند شد و گفت: هیچی! فقط خواستم بگم خوش به حال اونایی که همون نیمه اول تعویض میشن!