دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۸

خدایا این بغض بیقرار که فرصت نمی‌دهد

برای تو می‌نویسم


برای تو برادرم. برای تو خواهرم. برای تو که خام سیاه بازی‌های بی غیرت‌ها شدی. برای تو که تاکنون سه روز است در کوچه و خیابان‌های ایران کتک می‌خوری. برای تو که با وعده‌های خیالبافانه موسوی و کروبی بار دیگر امید را در دلت یافتی. برای تو می‌نویسم که جبر نظام مجبورت کرده است حامی بزدلانی چون هاشمی و خاتمی باشی.
ای کاش می‌دانستی چقدر دلم می‌خواست من هم کنارت بودم.
ای کاش می‌دانستی با دیدن هر ضربه پلیس حکومت بر تن شریفت، بغضم در گلو بزرگتر می‌شود.
ای کاش می‌دانستی ...
×××
برای تو می‌نویسم


برای تو بزدل بی‌غیرت. برای تو که تا همین چند روز پیش چنان وعده می‌دادی که 85 درصد مردم را که عمدتاً مخالف تو و نظام و امامت هستند، به پای صندوق‌های رأی کشاندی. برای تو می‌نویسم که همچون موشی کثیف سه روز تمام کتک خوردن ایران و ایرانی را دیدی و خم به ابرو نیاوردی.
برای تو می‌نویسم هاشمی ...
برای تو می‌نویسم خاتمی ...
برای تو می‌نویسم موسوی ...
برای تو می‌نویسم کروبی ...
خدا را شکر که همین چند روز کافی بود تا مردم ساده و صبور ایران بدانند که تو هم با ما نبودی ...
×××
برای تو می‌نویسم


برای تو با آن لباس نظامیت. برای تو که برادران و خواهرانت را با دستان کثیفت کتک می‌زنی. برای تو که حالم از دیدنت بهم می‌خورد. برای تو که با شعار "مأمورم و معذور" عقده‌ تمام کمبودهایت را روی بدن پاک هموطنانت خالی می‌کنی.
ای کاش شرفت را بر عقده‌هایت ترجیح می‌دادی.
ای کاش جرأتت در خدمت انسانیتت بود نه در اسارات اسلحه‌ات.
ای کاش ...