تجربیات کاری دو سه روز گذشته برای من یکی از جالب ترین تجربه های حرفه ای ام بوده. بذارین ماجرا رو از اولش بگم. حدود دو ماه پیش به بخشی از شورای شهر گُلد کُست پیوستم به نام: ا
Waterways & Flood Management
یکی از مهمترین وظایف ما در این تیم، مدل کردن سیل با دوره های بازگشت گوناگون برای مناطق مختلف شهر و تعیین رقوم آب برای مقاصد متنوعی نظیر ساخت و ساز مسکن، مکان های تفریحی و از همه مهمتر در مواقع بروز بحرانه. ا
اینارو گفتم تا گوشی رو بدم دستتون برای اصل داستان. ا
اصل داستان از اینجا شروع شد که یک روز مدیر گروه ما به همه مون ایمیل زد که باید خودمون رو برای شبیه سازی یک طوفان و سیل آماده کنیم. این یک برنامه آماده سازی بود از سوی سازمانی که شاید معادل فارسیش ستاد حوادث غیر مترقبه (این که همش عربی بود) باشه. ما هم طبق قراردادمون در مواقع بروز بحران و بلاهای طبیعی-اقلیمی از وظایفمون در شورای شهر گلد کست معاف می شیم و به ستاد مذکور می پیوندیم. ا
اولش که مدیر گروهمون ماجرا رو برای ما گفت، از اون جایی که من ایرانی هستم و ژن غالبم حاوی مقادیر متنابهی بحران مدیریته، اصلاً موضوع رو جدی نگرفتم. چون تا جاییکه من بلد بودم، در ایران اول حادثه رخ می داد و بعد تازه این ستاد بر پا می شد و معمولاً هم به جز یه مشت بخور بخور و بزرگ نماییِ کارهای کوچک ها، کار خاصی صورت نمی گرفت. حالا این که بخوام قبل از حادثه به علاجش فکر کنم، راستش برای من ثقیل بود. ا
خلاصه یه دو سه روزی قبل از رزمایش (!) ما خودمون، مدل هامون رو آزمایش کردیم تا خیالمون راحت بشه که هم مدل ها درست کار می کنند و هم همگی به روز هستند. سه شنبه صبح طبق معمول سر کار بودیم که از همون ستاده بهمون زنگ زدن که آقا چه نشسته اید که یک طوفان در راهه درست مثل طوفان نوح! آب اگر دستتونه بذارین زمین و بدو رو بیایین ور دل ما! من هم به همراه دو تا دیگه از مهندسا رفتیم به ستاد. باور کنین از همون لحظه رسیدن به پارکینگ اونجا خوف ورم داشت و فکر کردم واقعاً اتفاقی افتاده. چند تا خودروی آمبولانس، آتش نشانی و پلیس به حالت آماده باش اونجا بودن و پرسنل هم همگی خیلی جدی - و نه با عجله! - این ور و اون ور می رفتن. من هم همین طور هاج و واج دنبال همکارام رفتم به محل استقرارمون و مشغول شدم. همه پرسنل کاورهای مخصوص بخش خودشون رو تنشون کرده بودن که تشخیص افراد راحت تر باشه. اولین پیغامی که اومد این بود: شرکت مخابرات گلد کست اعلام کرده به خاطر طوفان همه سیستم های تلفن همراه از کار افتاده و ارتباط فعلاً فقط با تلفن عادی و یا ایمیل میسره. بعد از ما خواستن که مراکز با ضریب خطر بالاتر رو که شامل مدرسه، مهد کودک و خانه سالمندان می شد بهشون اعلام کنیم و بگیم که با توجه به شدت طوفان و سیل برای رسیدن و نجات دادن مردم در اون مناطق حداکثر چقدر وقت دارن. هنوز تو شیش و بش این بودیم که خبر اومد بزرگترین دانشگاه گلد کست تحت محاصره سیل قرار گرفته و خوابگاه های دانشگاه به شدت در خطره. خلاصه آمار مناطق پر خطر رو بهشون دادیم و منتظر درخواست بعدی شدیم. البته در این بین هر 15 دقیقه یکبار کل مدل رو آپ تو دیت می کردیم و روی پرده بزرگی نقشه ها رو منعکس می کردیم تا بقیه هم بدونن اوضاع از چه قراره. در حالیکه به آخرای روزمون نزدیک می شدیم، اعـــلام شـــد کــه تــــا الان 6000 نفر مفقود شدن، بیش از 4000 نفر زخمی هستند و 116 نفر هم مردن! ا
اون روز شیفت ما که تموم شد برگشتیم و فرداش دوباره رفتیم اونجا. اولین خبر روز دوم این بود: 7 تا کوسه، 5 تا دلفین و 3 تا فوک از باغ وحش آبی گلد کست در اثر طغیان آب رود خانه و نفوذ آب به استخرهای نگهداری این جانوران فرار کردند! اینایی که می گم و احتمالاً برای شما الان خنده داره. اون موقع برای من هم خنده دار بود. اما وقتی می دیدم برای هر کدوم از وقایع یک فرد مسوؤل انتخاب می شد و اون فرد وظیفه داشت با درایت خودش خسارت رو به حداقل برسونه و در نهایت هم گزارش کار هر کسی ارائه می شد، خنده روی لبانم خشک می شد! ا
مثلاً میزان مرگ و میر و مفقود شدگان و این ها همه بر اساس مدل سازی ها بود. یعنی این که با توجه به نقشه های ارائه شده از سطوح آب گرفته و شدت طوفان، برآوردی از میزان خسارت ها اعلام می شد. ا
وقتی که طوفان قطع شد، وظیفه ما ارائه نقشه های لحظه به لحظه از شرایط راه ها و جاده های گلد کست، پس از سیل بود. یعنی این که کدوم جاده از چه زمانی قابل تردد خواهد بود و ... ا
آخرین خبری هم که دیروز ارائه شد مربوط بود به همسر سفیر امارات در استرالیا! خبر این بود که همسر سفیر امارات که برای تفریح به گلد کست اومده بوده و در هتل ورساچی ساکن بوده، الان در هتل، در محاصره سیل قرار داره و باید به خاطر حفظ روابط سیاسی با امارات هر چه زودتر اون خانوم رو نجات بدیم. ا
بگذریم ... هدفم از شرح این طرح این بود که بگم فرق ما با کشورهای پیشرفته در همین نکات ریز ولی با اهمیته. این طوریه که وقتی در کشوری مثل ژاپن زلزله ای هم شدت با زلزله بم میاد، علی رغم اختلاف وحشتناک تراکم جمعیت بین ژاپن و ایران (تراکم جمعیت در ژاپن 337 نفر در هر کیلومتر مربع است و در ایران 41 نفر در هر کیلومتر مربع. یعنی کمتر از 8 برابر) تعداد کشته های زلزله ژاپن 9 نفره و تعداد کشته های زلزله بم 29878 نفر! ا
-------------
اااااا لینکونک؛
اول؛ ماجرای هواپیمای هرکولس سی 130 رو که یادتونه؟ همون که رفت تو یک ساختمون اطراف فرودگاه؟ بعد از اون، ماجرای همیشگیِ کی بود کی بود من نبودم، شروع شد تا اینکه دیروز اعلام شد همه متهمان تبرئه شدند. مقصر هم یا خدا بوده و یا خودشون! خوب می خواستن با اتوبوس برن که نمیرن! ا
دوم؛ امروز بعد از چند وقت قیمت دلار استرالیا رو چک کردم و با دیدن نرخ فروش بانکی هر دلار استرالیا معادل 8256 ریال شاخ در آوردم. دو سال پیش که اومدم این جا، نرخ دلار استرالیا حدود 6800 تا 6850 ریال بود. تازه در بازار آزاد. بماند که پنج ماه قبلش هم 6250 ریال بود! یکی نیست بگه آخه به کجا چنین شتابان؟ بابا استاد اقتصاد، بابا حق مسلم ما! دوست دارم قد یه دشت هویج! ا
سوم؛ آقای عمید زنجانی رئیس انتصابی دانشگاه تهران در اظهار نظری کارشناسانه اعلام کرده اند که سخن طنز زیبنده شأن دانشجو نیست و دانشجویان باید از گفتار طنز بپرهیزند. البته احتمالاً ایشون فرق طنز و هجو رو درست نمی دونن که هر دو لغت رو کنار هم ذکر کرده اند. ا
چهارم؛ امروز سومین سالگرد مرگ انسانی است که این روزها با خوندن شعرهایش به بزرگی روحش بیش از پیش پی می برم. روحش شاد. ا
----------
منبع کاریکاتور بالا رو نمی دونم کجاست و از کیه. برین از ریزدونه بپرسین. ا