چهارشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۶

به اندیشیدن خطر مکن ... روزگار غریبی است نازنین

اهل رفسنجانم

روزگارم بد نيست

تكه باغی دارم، خرده ریشی، سر سوزن پولي

من مسلمانم

قبله ام بانک سوئیس

جانمازم شمش، مهرم ارز

من وضو با شکم سیر و بزرگ مي گيرم

----

اهل یزدم آخاجون

پيشه ام حرافی است

گاه گاهي سخنی می بافم با رنگ، مي فروشم به شما

تا به آواز شقايق كه درآن آزاد است

ذوق مرگ شوید

چه باحالید، چه باحال، ... مي دانم

سخنم باد هواست

خوب مي دانم که شما خر حرفای منو ریش منید

اهل یزدم آخاجون

نسبم شايد برسد به ننم

شايد برسد به بابات

نسبم شايد، به زني حامله در بیچ جمیرا برسد

پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها، پشت دو برف

پدرم پشت زمان ها مرده است

پدرم وقتي مرد

مارو نبرد

مادرم بي خبر از خواب پريد، خواهرم ریمل خرید

پدرم وقتي مرد، پاسبان ها همه خندان بودند

مرد مداح از من پرسيد: چند کیلو نوحه می خوای؟

من از او پرسيدم: هر لغت دانه ای چند؟

--
اهل سمنانم، اما شهر من سمنان نيست

شهر من لبنان است

من با نور، من بی نور

می روم مجلس دور
من در اين مجلس ها پی شخصی هستم، پی چاهی
من به مهماني دنيا رفتم و عجب حالی داد
من و هاله با هم چه شب ها داشتیم
همه در مهمانی میخ هاله بودند
محو هاله بودند
و کسی پلک نزد
و کسی منو ندید

چيزهايي ديدم در تهران

دختری دیدم، بی حیا بوس می داد
پسری دیدم با شلوار فاق کوتاه مخ می زد

نردباني كه از آن، آبجی فاطی می رفت به بام بغلی
من زني ديدم و عجب خوشگل بود
کره خر نور در هاون مي كوفت
پیشترا در سفره مردم نان بود، سبزي بود، دوري شبنم بود، كاسه داغ محبت بود
این روزا مردممون تو سفره ها نفت می ذارن با کیک زرد! دو سه تام خرما خرک

من گدايي ديدم، کِرِ من و سپوري كه به از من بود نامرد

در چراگاه " نصيحت" گاوي ديدم سير

اما من سیرتر از اون بودم

شاعري ديدم هنگام فلان، به طرف مي گفت: شما

قاطري ديدم بارش بمب

اشتري ديدم و هی ... یاد ایامی بود

من قطاري ديدم، بی ترمز

من قطاري ديدم، كه سياست مي برد و مرا جا گذاشت
من قطاري ديدم، حامل انرژی بود، انرژی صلح آمیز

---
پله هايي كه به گلخانه شهوت مي رفت

پله هايي كه به سردابه الكل مي رفت

پله هايي كه به آزادی انسان می رفت

و به عشق و دوستی

پله هايي كه به تمدن می رفت

پله هايي كه همش رؤیا بود

---
بند رختي پيدا بود: سينه بندي بي تاب

اولش ترسیدم ... دو سه بار لرزیدم
آخرش خوابیدم
---

فتح يك هسته به دست خود من

کل ایران زیر پای دگران
---


قتل يك زنجیره

قتل روشنفکران

که به رأی اون ها من نشستم روی مبل
قتل آزادی ها در لوای خدمت
---

مردمان را ديدم

بهشون خندیدم
خرشون کردم با کاپشن معروف خودم
بهشون گفتم که بزان
نه ماهم نه ماهه خوب

شهرها را ديدم
لطف حق هر هفته
با بر و بکس بسیج ما می ریم چتر بازی
جمعه کردستانیم
شنبه ها اردستان
گاهی هم آخر شب بر می گردم سر چاه که مبادا آقامون اون شبُ تنها بمونه
خارجم می بَرَنم
گینه و ونزوئلا
مالزی هم رفتم
وای تایلند که نگو
من نرفتم تاحالا ولی از راه های دوری شنیدم خیلی خوبه
شهرها را ديدم
منزلُ پیچوندم
آخه هر آخر هفته که میشه
من می رم یه جای دور
تخت جمشید
شیراز
اقلید و چند جا دیگه
---

من به آغاز دگر نزديكم

نبض ایران را مي گيرم

آشنا هستم با، سرنوشت ایران

پول من در جهت پسته و باغم جاري است

باغ من کم خرج است

پول من یکسره از باغ و برم می پره توی حسابم
من به سيبي خوشنودم

و به بوييدن يك بسته پول

من به يك دنیا و يك باغ کوچیک قناعت دارم

من نمي خندم اگر سِد مَمَد چُخ می زند
و نمي خندم اگه این یکی تِر می زند
--
زندگي رسم خوشايندي است

زندگی یعنی هامبورگ

زندگی یعنی ساختن یک لغت نامعقول
زندگی یعنی گفتگو ... گفتگوی تمدن ها
زندگانی شستن مغز و خیال بشر است

---

زندگي يافتن سكه دهشاهي در جوي خيابان است

زندگي "مجذور" من است

زندگي پول به "توان" ابديت

---
هر كجا هستم، باشم

هاله جان مال من است

انرژی، ریش، قطار، مال من است

چه اهميت دارد

(گاه دختران می خندند (سوم تير يادت مياد؟

شاپ ها را باید بست
زير شلاق بايد رفت

فكر را، عشق را، زير شلاق بايد برد

با همه مردم شهر، جور دیگر باید بود

دوست را، زير شلاق بايد ديد

عشق را ... باید کشت

زير شلاق بايد بايد چيز نوشت، حرف زد

زندگي شلاق است
زندگي آب تني كردن در حوضچه "اكنون"است

---

رخت ها را بكنيم

آب در يك قدمي است

روشني را بچشيم

من اگر دروغ نگم می میرم

---

صبح ها خاویار و کره اصل هلند بلومبونيم

و بكاريم نهالي پسته

و بپاشيم ميان دو هجا تخم نفاق

و نخوانيم كتابي كه در آن پول نیست

و كتابي كه در آن پسته رفسنجان نيست
---
لب دريا برويم

تور در آب بيندازيم

و بگيريم طراوت را از آب

---

گاه در بستر امن، حجم من چند برابر شده است
پرده را برداريم

بگذاريم كه احساس هوايي بخورد

بگذاريم بلوغ ، زير هر بوته كه مي خواهد بيتوته كند

بگذاريم غريزه پي بازي برود

بگذاریم که مردم خر حرفای قشنگم باشن
---

كار ما نيست نجات مردم

كار ما شايد اين است

كه از جمجمه مردممان پله های ترقی سازیم
كار ما شايد اين است

كه ميان مردم رعب و وحشت سازیم


ایران، قريه ریاست جمهوری