سه‌شنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۶

فیلم، فیلم و باز هم فیلم

خاطره اسدی


اپیزود اول؛
با مسعود ده نمکی شروع می کنم. ده نمکی رو من این طوری می شناسم: یکی از اعضای گروه انصار حزب الله که در حادثــــه جمـــعه 18 تیر کوی دانشگاه نقش داشت (برای این که سینمایی باشه بخونین نقش منفی!). ده نمکی قبل از پیدا کردن سوراخ دعا در سینما، مدیر مسؤول هفته نامه های دو کوهه، جبهه، شلمچه و انصار حزب الله بود؛ به انضمام مجله صبح. ده نمکی که هویت مشخصی در سال های نه چندان دور داشت، به یکباره فیلم نیمه مستندی به نام فقر و فحشا را ساخت که به موضوع س.ک.س دختران ایرانی در قبال پول می پرداخت. با دیدن اون فیلم علامت سوال مبهمی در ذهنم ایجاد شد که آیا ده نمکی در ادامه روند فکری خودش این فیلم رو ساخته یا در نوع اندیشه اش تغییر ایجاد شده. بعداً ده نمکی کدام استقلال کدام پیروزی؟ (یا کدام قرمز کدام آبی؟) رو ساخت که مستندی بود در مورد تجارت فوتبال در ایران که به اعتقاد من نقطه اوج حرفه اجتماعی ده نمکی محسوب می شد. این مستند هم مثل مستند قبلی با بیان یک سری واقعیت های زشت اما رایج در جامعه، نگاهی منتقدانه و نسبتاً آگاهانه ای به پدیده تجارت فوتبال ارائه کرده بود. بعد از اون ده نمکی که به نظر من با ساخت اون دو فیلم تا حدودی با فضای موجود در اجتماع آشنا شده بود متوجه شد که شنا کردن بر خلاف جهت اجتماع به انزوا منتهی خواهد شد و به همین ترتیب به فکر تغییر جهت در دیدگاه افتاد (شاید به ظاهر). ا
به این ترتیب بود که فردی با آن دیدگاه های تند، ناگهان فیلمی ساخت (اخراجی ها) که بیش از هر چیز به خاطر ناجور بودن جنس فیلم و فیلمسازش مشهور شد! ده نمکی درست توانسته بود ذائقه سینمای مبتذل این روزهای ایران رو تشخیص بده و به همین دلیل با جمع کردن یک سری هنرپیشه عامه پسند و یک فیلنامه دستمالی شده، توانست رکورد گیشه در ایران رو از آن خودش کنه. در اخراجی ها که معتقدم ملغمه ای از لودگی، بی تربیتی و فردین بازی است، ده نمکی با استفاده از موضوع کلی لیلی با من است، همراه با ادبیاتی لات پسند و چاشنی غیرتِ فیلم های مسعود کیمیایی به ترکیبی رسید که نه کمال تبریزی در لیلی با من است به آن رسیده بود و نه مسعود کیمیایی از قیصر تا رئیس! ا
در مجموع معتقدم ده نمکی همان ده نمکی است، که به دلیل عدم محبوبیت بین مردم با نقابی فریبنده پا به عرصه سینما گذاشته. اما این ورود راه خروجی نخواهد داشت و ده نمکی هم دنباله رو مخملباف اوایل انقلاب خواهد بود. ا
اپیزود دوم؛
خون بازی فیلمی است از رسته فیلم های تلخ ایرانی که در مجموع چیز جدیدی برای مخاطب خود ندارد مگر بازی زیبای باران کوثری. ا
اپیزود سوم؛
تقاطع با این که یک کپی بدون اجازه محسوب می شه، اما به نظرم جذابیت فیلم تا لحظات پایانی همراه ببینده است. هر چند که کافی است این فیلم رو در روزی که دچار افسردگی هستید ببینید تا در انتهای فیلم به خودکشی فکر کنید! اما بازی درخشان خاطره اسدی (در نقش ساناز) که قبلاً هم در فیلم "دیشب باباتو دیدم آیدا" نشان داده بود آینده روشنی در انتظار اوست، نقطه قوت فیلم محسوب می شود. البته از بازی زیبای فاطمه معتمد آریا هم نمی شه به آسانی گذر کرد. به خصوص سکانس فریاد کشیدنش بر سر امیر (پسرش) که باید اعتراف کنم در آن صحنه و به طور ناخود آگاه صورتم رو آماده پذیرش یک سیلی آبدار از سیمین خانوم (و نه معتمد آریا) کرده بودم! ا
اپیزود چهارم؛
فیلمی از نوعی دیگر در سینمای ایران! فیلمی از مهدی کرم پور با بازی بازیگرانی چون محمدرضا شریفی نیا، نیکی کریمی، خسرو شکیبایی و آتیلا پسیانی. هر چند که فیلم در دقایق اولیه شما را در انتظاری کشنده نگه می دارد، به خیال این که به زودی فیلم روند اصلیش را پیدا خواهد کرد، اما وقتی این انتظار از ساعت اولیه فیلم هم عبور می کند، شما متوجه یک غافلگیری می شوید که بسته به شخصیت شما این غافلگیری ممکن است برایتان خوشایند یا ناخوشایند باشد. به هر حال این فیلم نیازی به جلوه های ویژه ای آنچنانی برای جلب بیننده ندارد! صرفاً داستان و هنر بازیگران فیلم باید شما را به دیدن ادامه چنین فیلمی ترغیب کند. نقطه قوت این فیلم در ایفای نقش خسرو شکیبایی، آتیلا پسیانی و مهناز افشار است. خسرو شکیبایی که معمولاً در هر نقشی که باشد، شما اول خود خسرو خان را می بینید و بعد نقشش را، این بار شاید به خاطر نوع نقشی که دارد بسیار برجسته تر از نقش های سال های اخیرش ظاهر شده. اکــــبــــر (خسرو شکیبایی) یک تاجر سنتی از نسل قسم خوران روی تار سبیل است که تا جایی که جا دارد از خودش مردانگی نشان می دهد اما عشق مرجان او را به بغض می نشاند و به فکر آدم کشی فرو می بردش! اولین سکانسی که اکبر لابلای صحبت هاش گریزی به مرجان می زند، اوج هنر خسرو شکیبایی را به رخ می کشد. آتیلا پسیانی که در طول فیلم نامی ندارد، مثل یک آگهی بازرگانی در طول فیلم می آید و می رود، اما هر بار که می آید تکه دیگری از حماقت افرادی نا آگاه را نشان می دهد که عموماً به دلیلی نامربوط طرفدار روندی خاص می شوند و برایش جان می دهند بی آنکه حتی بدانند آن روند نامش چیست. ا
راجع به چه کسی امیر را کشت زیاد نوشتم اما هنــــــــــــــوز تمام نشده! مهناز افشار که با بازی در خاکستری (دومین فیلم بلندی که بازی کرد) و شباهت باور نکردنیش به گوگوش، شانس مار پله ای آورد و یک دفعه با یک نردبان بلند از خانه اول رسید به خانه های میانی، کم کم با بازی در فیلم های مد روز مثل زهر عسل، سالاد فصل و آکواریوم دوباره دچار قاعده بازی در مار پله شد و این بار توسط یک مار برگشت به خانه اولش! اما بازی در نقش مرجان به نظر من بهترین کار مهناز افشار بوده و احتمالاً خواهد بود! ا
محمدرضا شریفی نیا و نیکی کریمی به نظرم نقاط ضعف فیلم محسوب می شوند. شریفی نیا هم به درد خسرو شکیبایی دچار است با این تفاوت که همان جهش های ناگهانی شکیبایی را هم ندارد! یعنی شرفی نیا هر جا که باشد شریفی نیاست نه نقش محول شده به او! نیکی کریمی هم که به شخصه از طرفدارانش هستم و معتقدم علاوه بر شهرتش به خاطر زیبایی، استعدادهای زیادی در بازیگری دارد، این بار و در این فیلم هرگز نتواسته نقش به سزایی در فیلم داشته باشد. ا
اپیزود پنجم؛
بحث سینمای ایران طولانی شد. با این چند کلمه یک جمع بندی مختصر می کنم. سینمای ایران (پس از انقلاب) بیش از هر چیز به ارزشی بودنش می نازید. یعنی دوران طلایی سینمای ایران وقتی شروع شد که سینماگران فهمیدند دیگر مجالی برای نشان دادن تن و بدن هنرپیشه ها نیست و به همین دلیل مجبور به آفرینش آثاری شدند که بعضاً مخاطب جهانی پیدا کرد. اما آن روند باشکوه چند سالی است که به شدت در حال سقوط است. تا جایی که من به شخصه ترجیح می دم بین فیلم فارسی قبل از انقلاب و فیلم های مبتذل کنونی سراغ گزینه اول بروم که اقلاً می دانم فضای فیلم با فضای جامعه در آن دوران هم خوانی داشته! نه مثل فیلم های این روزهای سینما که هر طوری که می خواهی فیلم را در قالب اجتماع کنونی ایران بگنجانی، یک جای نامربوطش می افتد بیرون! ا
اپیزود ششم؛
امروز کلاً در فیلم هستیم حالا ایرانی نشد، غیر ایرانی! اگر تا حالا فیلم فارغ التحصیل (1967) را ندیده اید و اهل فیلم دیدن هم هستید، بدانید که یکی از شاهکارهای صنعت سینما (در دوران خودش) را از دست داده اید. فیلمی که بیش از 40 سال از ساختش می گذرد ولی موضوعش هنوز موضوع روز محسوب می شود. فیلمی که با بازی درخشان داستین هافمن و آنه بنکرافت، کلاً حول و حوش یک رابطه صرفاً س.ک.س.ی می گذرد اما خبری از صحنه های آنچنانی در فیلم نیست. به عبارت دیگر باید هنر مایک نیکولز کارگردان این فیلم را در اغوای بیننده بدون نشان دادن صحنه های رابطه س.ک.س.ی ستود. آن هم در حالی که در همان دهه (1969) فیلم کابوی نیمه شب (که انصافاً زیباست) هم ساخته شد با نشان دادن آن صحنه ها برای جلب نظر بیننده! ا
باز هم توصیه می کنم که اگر اهل فیلم دیدن هستید (نه از نوع گیشه ای) فارع التحصیل را ببینید. ا


-------------------------
لینکونک؛
اول؛ آقا جان گردن فوله! ا
دوم؛ هر قدر هم که لیمو تو خورش ها بریزند و کافور در برنج ها، سربازها دست بردار که نیستن! ا
سوم؛ این هم این یکی سرباز! قیافه اش شبیه کاپیتان هادوک شده وقتی که کنیاک می دید! ا
چهارم؛ جناب رئیس جمهور منصوب! این بنده های خدا اگر می تونستند ببینند، که اینجا نبودند آخه! آهان الان دو زاریم افتاد! شما صرفاً جهت نمایش خودتون دست تکون می دی! خوب بده! فقط می ترسم الان هم که در عربستان هستی جو بگیر بشی برای خدا هم دست تکون بدی! ا
پنجم؛ فرهنگ استفاده از آسانسور یعنی این! می فهمی؟ آسانسور کار همون صندلی چرخدار رو می کنه! ا
ششم؛ واژه "وان لاین" به جای "آن لاین" در این آگهی، بیانگر این است که هر کاری که داشته باشی فرقی نمی کنه. اول و آخر باید در یک صف وایسی! افتاد الان؟